۱۳۸۷/۰۶/۰۸

انواع تحصیلکرده ازلحاظ فکری

بقلم رازگو بلوچ
هیچ کس کامل نیست. هیچ قالبی را هم نمی توان برای آدمی یافت. آدمها ترکیبی هسنتد از ویژگیهای قالبی شناخته شده ما. " تحصیلکرده" نیز قالبی است که ما برای معرفی دسته ای از انسانها بکار می بریم, هرچند حتی ممکن است تعریف مشخصی از آن نداشته باشیم. برای همین است که هربار انتظارات مورد نظر را از این دسته نا مشخص برآورده شده نبینیم, به مذمت کلی این عنوان و قالب می پردازیم. این نوشته به اختصار و اجمال و بصورت انتزاعی به دسته بندی تیپ های شخصیتی تحصیلکردگان از لحاظ فکری می پردازد. بدیهی است شخصیت هر فرد می تواند ترکیبی از ویژگی های ذیل را با درصد های متفاوت در بر داشته باشد. در این نوشته عجالتا تحصیلکرده را به معنای " هر کس که مهارت مطالعه نوشتجات عمومی را داشته باشد" تعریف نموده و از قید رتبه تحصیلات می گذریم:
1- تحصیلکرده کاسب: به تخصصش چسبیده است و نان آنرا میخورد. دنبال رفاه و کسب در آمد است بی آنکه ادعایی درحوزه فکری و اجتماعی داشته باشد. حتی چندان به مقام و موقعیت های شغلی واداری نیز علاقمند نیست مگر آنکه ضامن افزایش رفاه و درآمد هر چه بیشترباشد. علاقه ای به بحث و مجادله فکری ندارد.سیاست را یک قمار کثیف و بی حاصل دانسته و علاقمندان به مباحث روشنفکری را تا سرحد احمق بودن می نگرد.

2- تحصیلکرده قلابی: نه استعداد وعلاقه ای به محتوای مباحث درسی داشته و نه حتی قبول دارد که دیگران با موفقیت تحصیلی خود شاهکار کرده اند. او در عمق وجودش متعجب است و با این سوال روبروست که چرا از بر کردن یک مشت نوشته مبهم و بدرد نخور کتابها امروزه اینقدر مهم شده و شرط ترقی جایگاه آدم هاست. با این وجود نمیخواهد از قافله عقب بیفتد.

او خود را آدم توانمندی می داند که ممکن است بی جهت بخاطر نداشتن کاغذ پاره ای بی اهمیت از انظار پنهان مانده و فرصت ابراز توانمندی پیدا نکند. لذا برای بدست آوردن مدرک تحصیلی از هیچ کوششی و لو توسل به راههای ناصواب فرو گذار نمیکند.در کمال تعجب شاید بتوان بیشترین میزان تبلیغ و تظاهر به دانایی رادر میان این گروه پیدا کرد.
3- تحصیلکرده جاهل: هرجور که به حکم شرایط شکل گرفته است باقی خواهد ماند. نه تحصیل می تواند روحیات او را تغییر دهد و نه محیط های جدید. مرغ در ذهن او همیشه یک پا داشته است. او تا ابد یا کافر و دهری باقی خواهد ماند و یا مذهبی خشکه مقدس. فرقی نمی کند, او در هر دو حالت فکر می کند در زندگی فقط یک طرزفکر درست می تواند وجود داشته باشد و آن بدون شک همانی است که او یافته است.

باروت ذهنش با جرقه های فکری مشتعل نمی شود و کمتر برایش طرح سوال خواهد شد. تعلق او به گروههای ایدئولوژیک, قومی و یا مذهبی فاجعه ای است برای گفتمان و منطق و توسعه.

4- تحصیلکرده خنثی: می تواند درسخوانده متوسط, ضعیف و حتی گاه قوی باشد. اما او نه چندان ازچیزی تعجب می کند و نه خیلی کنجکاویش برانگیخته می شود. او از عجیب ترین تضاد ها به سادگی می گذرد. می تواند همزمان هم از اعتقاد به تناسخ بگوید هم به اثبات فرضیه تکامل داروین بنشیند, و در عین حال حکایت آدم ابوالبشر را با آب و تاب تعریف کند.هم از آنهم بی آنکه ذره ای احساس تضاد ذهنش را مشغول کند. هم زمین را روی شاخ گاو می پندارد و هم از اورانوس و نپتون و پلوتون می گوید!

او افکار و آرمانهای دیگران را نمی فهمد ولی با آنها مشکلی نیز نخواهد داشت. شنونده خوبی است ولی همداستان کردن او با خود هیچ توفیری نمیکند؛ به ویژه وقتی که در اقلیت هستید. وضع موجود برای او بهترین گزینه است.
اگر نگوئیم عمده تحصیلکردگان جزء این دسته هستند, دست کم می شود گفت عمده آنها درصد بالایی از این ویژگی را دارا هستند.

5- تخصیلکرده طوطی وار: درسهایش را خوب می خواند ونمره بیارحرفه ای است. اتفاقا هر چه را که به ذهن می سپارد به نوعی معتقد نیز می شود. هر حرف علمی که می زند به یک فرمول, تئوری, کتاب و یا بویژه به نام یک اندیشمند معروف توسل می جوید. کار به بحث و سخنرانی و نوشتن نیز بکشد, او نمی گوید که از دیگران چیزی کم دارد. حتی ممکن است پر مدعا تر نیز باشد.

اما مشکل اینجاست که ذهنش یک پله نیز از آنچه که بخود تزریق کرده است فراتر نمی رود. او بی شباهت با تحصیلکرده جاهل نیست, از آن حیث که میانه ای با سوال کردن و کنجکاوی و شک علمی ندارد.
6- تحصیل کرده فهیم: این همان چیزی است که ذهن عامه از تحصیلکردگان می شناسد و انتظار دارد. او در کنار تخصصش مطالعات جانبی نیز دارد, از مسائل دور و بر تحلیل مناسبی داشته و دیدگاهی توسعه طلب و اصلاح گرا نسبت به جامعه و جهان دارد.
با این حال, او به هنجار های فکری جامعه واقف بوده و مخالفت اساسی با آن ها ندارد. او ممکن است حتی کتاب و مقاله بنویسد. سخنران و تحلیل گر هم بشود, اما گفته هایش را باید مدیون کتابها و یافته های دیگران دانست. او مولد فکر و اندیشه جدید نبوده اما از توان درک بالایی برخوردار است.
7- تحصیلکرده اهل اندیشه: او یک کاوشگر است و ماجراجوی فکری. به افق های نو می نگرد. دائم با سوال های" چرا اینگونه است" و " چه باید کرد؟" روبروست. ممکن است شدیدا اهل مطالعه باشد, اما کمتر بین تخصص تحصیلی او و مطالعات و اندیشه هایش رابطه ای برقرار است. حتی ممکن به "دانش" اهمیت چندانی ندهد, او نسبت به "نگرش" های مختلف کنجکاو است.

او معمولا قدرت شهود و الهام بالایی داشته و با حداقل اطلاعات بیشترین و جامع ترین تحلیل ها را ارائه می دهد. او معمولا توسط اطرافیانش درک نشده و یا حتی ممکن است به ضعف های بسیاری متهم شود. او یک تحول گراست و معمولا به نقش خود در تاریخ بیشتر علاقمند است تا به موقعیت و موفقیتش در اجتماع. طبعا تولید اندیشه مدیون این دسته است.
رازگو بلوچ – مرداد 1387

۱۳۸۷/۰۵/۲۹

دانشگاهیان بلوچ: توهم اقتدار یا خواب خرگوشی

بقلم رازگو بلوچ
با توجه به شرایط پیش آمده قرار بر عدم آپدیت کردن گذاشته بودم. اما درج مکرر نظر نسبتا تند همکار مطلب نویس مان آقای احمد رضا طاهری در لینک نظراتم و سپس در وب سایت شان بنام بلوچ آکادمی بدون درج و یا حتی لینک دادن به مطلب اصلی ناچارم کرد مطلب ذیل را تهیه نمایم. شایسته است آقای طاهری نسبت به درج کامل آن در وب سایت خود بر حسب اخلاق رسانه ای اقدام نمایند.
بد نیست یاد آورشویم آقای رخشانی مدیر مسئول روزنامه زاهدان با درج کامل مطلب قبلی اینجانب با عنوان " نقدی بر نقد آقای رخشانی: دهمرده رفت" در صفحه 6 شماره 1230 مورخ 12 مرداد1387 روزنامه شان, اقدام قابل تقدیری در راستای ظرفیت سازی اجتماعی انجام داده اند. آنچه که برای ایشان مستحب بوده است,برای آقای طاهری واجب به نظر می رسد:

آقای طاهری با سلام
لینک ونوشته جنابعالی در خصوص مطلب اخیرم با عنوان " دانشگاهیان بلوچ از ملایان یاد بگیرند" که نخست در ستون نظراتم و سپس با کمال تعجب در صفحه اصلی وبلاگ خودتان منعکس شده بود, ملاحظه شد. اینجانب صراحت لهجه و حتی نفس چالش فکری را چون شهد گوارا و چون آب حیاتی میدانم و از هر که باشد به ویژه از دوستان اهل قلم بدیده منت می گذارم. اما اجازه می خواهم که بگویم با شما چندان هم عقیده نبوده و از نقد تان نیز جز یک فید بک شخصی همراه با احساسات فردی چیزی بیشتر دریافت نکردم. لذا به تفصیل بیشتر عرض نمایم که:

1- از غلیان مشهود احساسات و پیش فرض های عقیدتی و یا صنفی شما می گذرم و در کمال تعجب احتمالی تان به شما حق می دهم. بله! من حرفی نزده ام که در پس آن منتظر گل و شیرینی باشم. من صحبت از رازی کرده ام که حتی با وجود اقرار به قلب, باز هم شنیدنش ناخوش آیند است. طبعا جراحی دردناک, گاه با فغان و فریاد همراه است. بنابر این علت تلخی پاسخ تان و یاسخ ناگفته هر کس دیگر را درک می کنم. در مثل مناقشه نیست؛ کسی که درب سطل زباله را باز می کند, نباید منتظر ممنون و تشکر دیگران باشد.

2- خوب بود در بکار بردن عنوان " تفرقه انگیز" تامل بیشتری می کردید. کاش به جای این قبیل برچسب های کلی و عوامانه که همه دچار آنیم و چه الان و چه در طول تاریخ چوب آنرا کم نخورده ایم, به نقد محتوای مطالب می پرداختید, که این برای اهل تحقیق و دانشگاهی زیبنده تر است. کاش می گفتید که کدام مورد از نکات مطرح شده در نوشته را قبول نداشته و خلاف واقعیت می بینید و دلیل تان را می آوردید. البته هیچ باکی نیست حرف نو همیشه تاوان داشته است.

نگفته اید منظور تان چه نوع وحدتی است که نوشته من قصد تفرقه و برهم زدن آنرا داشته است ؟ نکند منظورتان همان تک صدایی در حوزه فکری و عقیدتی است که متاسفانه جامعه کوچک خودمان نیز مشابه دیگرجوامع کمتر توسعه یافته دچار آن است؟

3- گفته اید که: " چنین مقایسه ای به نظر بنده اساس درستی نداشته و تحلیل شما فاقد درک عمیق از شرایط جامعه میباشد". امید وارم که بتوانم از هر تذکری صرف نظر از نیت آن به نفع خود بهره بگیرم. از این بابت بر من منت گذاشته اید اجرتان هم با خالق. بعید نیست در مواردی حق با شما باشد. بهر حال حوزه دید هر انسانی محدود است و من نمی توانم استثناء باشم.

امید وارم بحث شخصی نشود ولی بعنوان قدر دانی از تذکرتان شاید یاد آوری این نکته بی فایده نباشد که اتفاقا این خطر(عدم درک شرایط جامعه) بیشتر از اینجانب متوجه جنابعالی است. البته خداوند نصیب همه بگرداند. جنابعالی به برکت تولد در خانواده ای سرشناس و دانشگاهی, با کمترین دغدغه و با میل خود و در میان تشویق اطرافیان به کسب مدارک دانشگاهی مشغول بوده اید و هنوز فارغ التحصیل نشده فرصت بحث و شرکت در مجالس و محافل سطح بالا را یافته اید.

نمی گویم که شما با رانت اجتماعی رشد کرده اید ولی فقط از خود می گویم که همزمان با تحصیل در همان مقاطع ابتدایی مجبور به انجام کار سخت و کمک در نان آوری خانه بوده ایم. با این حال, به سبب اعتقادات خانوادگی همزمان در مکتب خانه های دینی هم تحصیل کرده ایم و پس از دیپلم نیز به جای تشویق, با مخالفت آنان برای ادامه تحصیل مواجه بوده ایم. انتخاب رشته مان نیز به ناچار نه از روی علاقه و استعداد که از روی اجبار شغلی بوده است. بهر حال نمی شد دستان پینه بسته پدر را دید و با اسکناس های مچاله شده و کهنه ای که با هزار مشقت به چنگ آورده است وهوس تحصیل در دانشگاه و رشته دلخواه را کرد و با کمتر از نوام چامسکی و فلانسکی نشست و برخاست نکرد.

از این روست که می گویم آنچه که دیگران فی المثل تحت عنوان تئوری هرم نیاز های انسانی آبراهام ماسلو از روی حروف سربی کتب دانشگاه فرا گرفته اند, ما پیشتر از صفحه زندگی واقعی درک, لمس و کشف کرده ایم.

گناهی بر کسی نیست. هر کسی محصول شرایط محیطی خود است. اما انصاف بدهید من در شرایطی نزدیک تر با جامعه بلوچ قرار دارم یا جنابعالی؟ آیا زندگی شما شباهت بیشتری با مرکز نشینان مرفه و ایمن تر ندارد؟ آن دسته از مرکز نشینانی که علیرغم سالها ماندن در بلوچستان هنوز هم با ذهنیات کاملا متفاوتی به منطقه نگاه کرده و هرگز تجسمی عینی و ملموس از فقر, بی سرپناهی, بی نان آوری, جهل و خشونت, تبعیض و تعصب در ذهن نداشته و اینگونه عبارات را در حقیقت کلماتی شعاری, تکراری و فانتزی می بینند.

با آنکه اتفاقا به کرم کتاب معروفم و بقول بسیاری عمرم را با مطالعه تلف کرده ام, اما با نگاهی اجمالی به نوشته هایم در می یابید که تقریبا اثری از نوشته های کتب و گفته های دیگران در مطالبم نمی بینید. به عبارتی کوشیده ام به جای لفاظی و طرح اصطلاحات و مباحث دهن پر کن و نقل قول از مشاهیر آکادمیک, به انعکاس ساده یافته ها و تراوشات نسبتا مستقل ذهنم بپردازم.

این استراتژی علاوه بر آنکه ذاتی بوده است, اما برای آن دلیل عقلی نیز دارم: یافته ها مباحث علوم انسانی به اقرارخودشان صد درصد قطعی نبوده و یا دست کم قابل اعمال در همه شرایط و توسط هر کس نبوده وهمیشه این واقعیت های عینی است که جلو تر از آن ها قرار داشته و حرف آخر را می زند.

بدون شک هرچند توسعه جوامع بدون دانش تحقیقی و آکادمیک نامیسر است, اما بر حسب تجربه صد ساله جوامع جهان سوم, کاملا غیر منطقی است که با صرف انتقال بسته های دانش و تزریق مدرک داران بویژه در حوزه علوم انسانی منتظر تحول و روشنگری بود. تجربه می گوید که انسان شرقی و خاورمیانه ای و شاید همه, چیزی را که خود درک, لمس و تجربه نکرده است (در حوزه علوم انسانی), چندان جدی نگرفته و عملا بکار نمی گیرد.

مگر نه اینکه عده مدرک داران دانشگاهی در ایران هم اکنون به بالاترین سطح رسیده و به یک ایپدمی تبدیل شده است؟ مگر نه اینکه نوشتن پیچیده ترین مقالات علمی در حد چند "کپی و پیست" ساده از اینترنت تبدیل شده است؟ مگر دانشگاهها تا روستاها کشیده نشده اند؟ آیا به همان نسبت شاهد تحول و روشنگری در حوزه های علوم اجتماعی, سیاست, مدیریت و حتی ادبیات و هنر هستیم؟

4- شما صفات "سطحی" و "روبنایی" بودن را به شکلی منفی برای نوشته مذکور روا داشته اید. "سطحی" خواندن آنرا اشتباه می دانم اما با روبنایی بودن آن کاملا موافقم چرا که اصولا تعمد بر روبنایی بودن آن داشته ام. توضیح می دهم: می دانید که معرفت شناسی را می توان به سه درجه تقسیم کرد. می دانید که به زبان ساده و مختصر, درجه اول آن به بررسی روبنایی پدیده ها یعنی بررسی وضع موجود آنگونه که ظاهر ماجراست و درجه دوم به ریشه یابی عمیق تر آنها اما از همان منظر و نگاه قبلی می پردازد. درجه سوم آن اصولا همه دانسته ها و نگرش ها و پیش فرض های موجود را هیچ انگاشته و از منظر شک به همه چیز, دنبال کشف نگاهی تازه برای دیدن پدیده هاست.

مثالی می زنم: بدون شک هیچ عاقلی گزارش روابط عمومی مرکز بهداشت را که به موضوع شیوع مالاریا در شهر پرداخته و مملو از تاکید و تذکر و هشدار است با رساله تحقیقی یک دانشجوی پزشکی در همان خصوص, مورد مقایسه و تطبیق قرار نمی دهد, چه اینکه هر یک وپژگی و کارکردی متفاوت دارد. یکی دنبال کشف و شناخت است و دیگری دنبال اعلام و هشدار.

جالب اینجاست که دوستان نزدیکم هر گاه که لب به انتقاد از من گشوده اند, درست برعکس شما نظر داده و گفته اند که آنقدر عمیق و فلسفی به موضوعات می اندیشم که گفته هایم گاه غیر ملموس غیر کابردی می شود. من البته این راهرگز نه یک ضعف بلکه یک ویژگی می دانم, به مصداق اینکه هر چیزی بجای خویش نیکوست.

بطور خلاصه اینکه هدف از این نوشته جلب توجه دانش آموختگان مدرن به وضع اجتماعی خود بوده است و همچنین پاسخی به آنان که در مانده اند چرا ملایان سنتی در عصر مدرن نیز اینگونه پویا مانده اند. همین!

اگر قرار باشد یک پله عمیق تر رفته و علل زیرین را بررسی کنیم, حرفهای بسیاری می شود زد؛ از روانشناسی ایمان, از فلسفه معاد و تاثیرات دنیوی آن, از عملکرد مغز و چگونگی باورپذیری آن, ازN.L.P , هیپنوتیزم و تلقینات نهفته در تعالیمات و تمرینات مذهبی می گفتم. از رهبری کاریزماتیک, از تیم سازی و کارگروهی و از تئوری های سازمان می گفتم. از تفاوت و تشابه ایمان در مقابل اندیشه می گفتم. از وجود و لزوم عنصر احساس در تعالیم دینی و فقدان ذاتی آن در تعالیم آکادمیک می گفتم.
پس از آن حتی المقدور به بررسی عوامل موثر محیطی ملی و جهانی می پرداختم و در نهایت نتیجه می گرفتم که بالندگی اجتماعی مولوی ها در مقابل رکود لیسانسیه ها چیست. اما همانگونه که گفتم هدف این نوشته اصولا چیزی نبوده است که شما دنبال آن بوده اید.

5- از طرفی دیگر, آقای طاهری! در شهری که من زندگی می کنم و در شهرهای اطراف, مردم برای دارندگان دکترا و کارشناسان ارشدی که 17 الی 20 سال این شهر و آن کشور, این نمایشگاه و آن کتابخانه, این کتاب و آن مجله مشغول تلمذ و تحقیق بوده اند ارزشی جز پادویی بوروکراتیک یاهمان کار چاق کن دولتی (پارتی ادارات دولتی) قایل نبوده و حاصل اندیشه علمی و اجتماعی او را جز همان مزایای استخدامی (خانه دولتی, حقوق دولتی, عنوان و موقعیت دولتی, ...) نمی بینند. در عوض شاگرد ردی مکتب خانه های دینی را به عنوان الگوی سیاسی, اجتماعی, عقیدتی و حتی راهنمای اقتصادی و پزشکی خود راحت تر می پذیرند.
آقای طاهری! نهاد های مدنی و فعالیت های فرهنگی و توسعه خواه مستقل در این منطقه یا اساسا بارور نمی شوند و یا تبدیل به حیات خلوت فرصت طلبان اجتماعی و سیاسی می گردند. میدانید چرا؟ چرا که هنوز دانش باوری در جامعه و در افراد جامعه صورت نگرفته است و حتی بیم آن می رود که فرهنگ دانش ستیزی نیزبیش از پیش مسلط گردد.
امیدوارم درک کنید منظور و مصادیق من چیست. امید وارم درک کنید دغدغه من چیست.

این است درکی که من از جامعه خود دارم. این است چیزی که بارها از آن نوشته ام. اگر غیر این می پندارید نه بر شما گناهی است و نه بر من. بلکه شاید شما در سیاره دیگری هستید و من در دیگری.

رازگو بلوچ – مرداد1387

۱۳۸۷/۰۵/۱۵

دانشگاهیان بلوچ از ملایان یاد بگیرند...

بقلم رازگو بلوچ
پیش نویس مقاله ای طولانی را آماده کرده بودم که به بررسی علل انفعال حیرت آوردانشگاهی های بلوچ و در مقابل, اقتدار مطلق درسخوانده های مدارس مذهبی (که به اختصار ملایان بنامیم شان) در عرصه اجتماع بلوچستان می پرداخت. اما بعد صلاح دیدم به منظور تغییر لحن و ایجاز کلام نوشته نهایی را به صورت فعلی آماده کنم:
قبل از هر چیز باید اذعان داشت که تفکیک تحصیلکرده های دانشگاهی و مذهبی در این مقوله و سری نوشته های مشابه به معنای رد و قبول و ترجیح یکی بر دیگری نمی باشد. هدف این نوشته نه طرح تفاوتهای اعتقادی آنها بلکه ارزیابی روش عمل و فرهنگ صنفی متفاوت آنهاست.

1- ملایان دغدغه ای در ذهن دارند. دغدغه ای درست یا نادرست, که بخاطرش براحتی از منافع و امورات روزمره زندگی شخصی خود چشم پوشیده و عملا زندگی خصوصی خود را فرع آن دانسته اند.
عمده تحصیل کرده ها دغدغه اول و آخرشان نفع شخصی است و اگر برای آرمان هم جایی بماند, می بینند جریان باد کجاست.

2- دغدغه و آرمان ملایان شکل جمعی و تشکیلاتی بسیار محکمی به خود گرفته است, آن هم بصورت خود جوش و بدون حمایت بیرونی و بدون هزینه کردی خاص. دلیل آن این است که این آرمان و دغدغه قبل ازجمعی شدن, نخست بصورتی کاملا فردی در ذهنها شکل گرفته و به شدت تقویت شده است. لذا فرد به تنهایی و بدون حمایت و تشویق جمعی نیز در راه آن حاضر به هر گونه فداکاری است.

البته هرچند در ابتدای سنین جوانی و به ویژه در دبیرستان و دانشگاه رگه هایی از دغدغه تغییر و توسعه جامعه در ذهن تحصیلکرده شکل می گیرد, لاکن وی بعد ها با مشاهده فرصت ها و لذت های وضع موجود, رفته رفته تبدیل به عنصری منفعت گرا و محافظه کار می شود. حتی جمع شدن های موردی که در قالب دغدغه های اجتماعی انجام می پذیرند, یا معمولا نوعی معامله و بده بستان اجتماعی است و یا در حقیقت تلاش های فردی است برای فرصت طلبی هر چه بیشتر.

3- ملایان از همان ابتدا عملا با واژه ها و تکنیک های "تشکیل = کار گروهی" و " تبلیغ = نشر و آگاهی دادن" و " بحث = هم فکری و یا مجادله در راستای یک ایده" خو می گیرند. علیرغم ظاهر کاملا سنتی و حتی کهنه شان آنها کاملا با متد های کارفکری و تشکیلاتی آشنا بوده و در جامعه بطور ناخود آگاه بدان شیوه عمل می کنند.

اما تحصیلکرده علیرغم ظاهر اتو کرده و شق و رقش, و با وجود الفاظ قلنبه و سلنبه و آشنایی با انواع ایسم ها, در این مورد بی اطلاع وفاقد آمادگی است؛ لذا بی آنکه بداند چرا, مبهوت و تابع تشکیلات آنان گشته و یا تکرو و منفعل می ماند.

4 - ملایان رفاه زده نیستند. آنها بدون حقوق خاصی هم کار خود را می کنند. به دور ترین و محروم ترین محل نیز گسیل می شوند, حتی اینگونه نقاط را گاه ترجیح می دهند. آنها از تشکیلات مذهبی خود هیچ توقعی ندارند.

در عوض اصولا کارکرد دانشگاه در جوامع توسعه نیافته ای چون بلوچستان از تولید قشری مدعی فراتر نرفته است. قشری که نه طرحی نو برای جامعه خود آورده و نه دیگر غرورش اجازه می دهد که همچون پدرش بیل بردارد و راه اجدادش را دنبال کند. یک منفعل مردد که منتظر است که یک فرصت شغلی دولتی هم به او نان برساند و هم نام و اعتبارش ببخشد.


5- علیرغم طبع, روحیات و گاه منافع متفاوت که بین انسانها و منجمله ملایان وجود دارد, هیچگاه از بیرون شاهد بروز مسائل درونی و جنگ قدرت و رقابت بین آنان نبوده ایم. آنها یادگرفته اند در پرتوی هدفی مهمتر مسائل شخصی را کم اهمیت و قابل گذشت و مدارا ببینند.
در مقابل, چه کسی است که از رقابت دشمن گونه و تخریب متقابل فرصت طلبانی از جمع تحصیلکردگان برای فتح چند سنگر کوچک و حقیرانه فرصت ها خبر نداشته باشد؟


6- ملایان هر چه می خواهند بگویند, خوب یا بد, منطقی یا ناصواب, آنرا در هاله ای از تقدس و اعتقاد پیچیده و بر فرهنگ مردم حاکم می کنند. حتی امری بدیهی چون بهداشت را نیز اینگونه ترویج می کنند.

اما در مقابل همه آنچه که دانشگاهی دارد, چه محتوای دروس و مطالب و چه روش و اصول مکتسبه, برگرفته از غرب است. با قدری تقریب می توان گفت انسان غربی اصولا"عقلی" و "عینی" است (چپ مغز), در مقابل, انسان شرقی نوعا " احساسی" و " ذهنی" است (راست مغز). از این روست که می بینیم انواع مذاهب بشری از شرق برخاسته اند( از مذاهب فلسفی-روحانی شرق آسیا گرفته تا مذاهب شریعی خاورمیانه و بسیاری از مذاهب خرافی و پدیده پرستی آسیا و آفریقا). حتی هنوز هم نوبت به اصول ذهن و مکاشفه که برسد, غربیان پیشرو به سان شاگردانی مطیع و بی ادعا از شرق تغذیه می کنند.

وجود دسته دسته غربی های در حال "مدیتیشن" یا همان مراقبه در پارک ها و یا اماکن دیگر, رقص موبورهای چشم آبی با پوشش ویژه پیروان نهضت "هاری کریشنا" با موسیقی مذهبی هندوها در معابد و گردهمایی های خیابانی وسیع در اروپا, تمرین انبوه پیروان غربی مذهب چینی الاصل "فالان دافا یا فالا گان" (که اتفاقا در چین بنا به دلایل سیاسی قدغن شده است) بخوبی مثبت نکته اخیر است.

بعبارتی انسان شرقی و به ویژه خاور میانه ای و به ویژه بلوچ عادتا کاری را می کند که اعتقادش به او می گوید نه لزوما کاری که مصلحت, الزامی و یا حتی منطقی است. این نکته ای است که دانشگاهیان چوب ندانستن آنرا می خورند.

7- ملایان هر جا که فرصتی است بلافاصله با بالاترین اعتماد بنفس به تبلیغ معتقداتشان می پردازند, در کوچه و خیابان, در جمع شدن های خانواده و آشنایان, در بیمارپرسی ها و در مراسمات مختلف. در حالیکه حرفهای او نه نان مردم است و نه از وضع روز و جامعه و علاقمندی ها و دغدغه ها و آینده آنها می گوید.

اما تحصیلکرده که سالهای بیشتری هم صرف دانش اندوزی کرده و دانشش هم اتفاقا ملموس, کاربردی و عینی است, تا روی مبل ننشسته باشد و موز میل نفرماید, نطقش نمی گیرد. اگر هم چیزی بگوید بیشتر سعی درنمایش دانشش دارد تا گره گشایی از معضلات و یا طرح آرمانی مقدس.

8- تکنولوژی را به دست تحصیلکرده سپرده اند و اتفاقا ملایان به آن روی خوشی نشان نداده اند. با این وجود نتیجه کاملا بر عکس و غیر منتظره است: میکروفون و ضبط صوت را از همان عهد ادیسون به نام مساجد و مراسم وعظ می شناسند. سی دی های نطق آتشین ملاهای جوان پسند است که همه جا تکثیر و پخش می شود. بلوتوث های موبایل اگر غیر اخلاقی نباشند عمدتا مذهبی اند, وضع اس ام اس ها نیز بدینگونه است.
موضوع اینترنت و وبلاگ نویسی که دیگر بسیار عجیب تر است. هر هفته یکی دو سایت و وبلاگ مذهبی آنهم با ماهیت تشکیلاتی و تبلیغات منسجم به جمع انبوه پایگاههای مجازی مذهبی افزوده می شود که اتفافا پرطرفدارترین و فعال ترین کاربران و بازدیدکنندگان را دور خود گرد آورده اند.

آیا اصولا سهمی برای دانشگاهیان منفعل و بی صدای بلوچ می توان در این میان قابل شد؟ ایا مباحث تخصصی علمی, فرهنگی و به ویژه جامعه شناختی محلی بلوچ در این میان جایی برای خود باز کرده است؟
به تعبیر اینجانب اینترنت برای ملایان یک نعمت معجزه آسای خدادادی برای تبلیغ و یارگیری و تحکیم پایه های فکری خود است. در مقابل برای تحصیلکرده وسیله ای برای سرگرمی, رخوت و تنبلی است. نبود فرهنگ چالش مکتوب و نظر دهی در سایت های محدود بلوچی شاید ساده ترین شاهد این مدعا باشد.
رازگو بلوچ – مرداد 1387

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)