۱۳۸۹/۰۳/۱۱

سرگذشت علمی سیاسی بلوچ: پاسخی به یک دوست


بقلم: رازگو بلوچ
فرمایش عزیزی ناشناس در ستون نظرات آخرین نوشته ام بهانه ای شد که بعنوان پاسخ تلنگری بزنم به موضوع سرگذشت علمی سیاسی بلوچ طبق دریافته ها و تجربیات مستقیم خود:
"باسلام
خسته نباشين جناب رازگو
ميدونم كي هستين و كجايين ولي ميدونم كه همدليم. شما واقعيتهاي بلوچستانو خيلي خوب انعكاس ميدين. دوس دارم راه حلهاييم واسه مشكلات بلوچستان ارائه بدين مخصوصا درمورد آموزش وپرورش . دوس داشتم به كمك شما يه انجمن بين المللي عملي بلوچ راه اندازي مي كرديم و درزمينه ي علمي و فرهنگي به مردممون كمك مي كرديم.
منتظر جوابتونم . بادرود"

بیست سال پیش بود که برای سری اول دانشجو می شدم، دانشجو! آنروزها اسمش سنگین و اندکی هم برای بلوچ مخوف مانده بود. مادر پیری که هنوز خدا از منش نگرفته بی اختیار حرف دلش را زد: "می گویند دانشجوها سیاسی می شوند و می کشندشان. نمی شود نخوانی و بروی ادامه همان درس ملایی ات را پی بگیری؟"
بیچاره حق داشت. تا قبل از آن موقع بلوچ ها فقط دو دوره زمانی برای دبیرستان و دانشگاه رفتن را تجربه کرده بودند که او خاطره خوشی از هیچکدام در ذهن نداشت:

دوره زمانی اول مربوط به آن مقطع از دوران پهلوی و حتی قاجاری است که فقط بچه های خوانین و سرداران (آنهم به طو خیلی محدود) رنگ دبیرستان و دانشگاه را دیده بودند و پس از برگشتن جز دغدغه حکومت و سروری بر بلوچ، کسی ازشان چیزی ندیده بود.

دوره زمانی دوم بعد از اواسط حکومت پهلوی دوم است که رفته رفته پای افراد بیشتری به دانشگاه و دبیرستان باز می شود، که تند باد حوادث تاریخی آنها را هم به جای اندیشیدن روی درد حقیقی بلوچ، به سمت جریانات غالب، احزاب ملی، سلطنتی و بالاخص کمونیستی سوق می دهد. هر کدامشان که می خواستند سیاسی شوند، بلندگوی جریانی فراگیر می شدند و منحصرا از آن فیلترهای ذهنی بود که به بلوچ و دغدغه هایش نگاه می کردند.

شور انقلابی 1357 که دمیدن گرفت و ادامه یافت، تر و خشک با هم سوخت و درسخوانده های جهت دار و بی جهت بلوچ در معرض آسیب قرار گرفته و ناچار از حفظ فیزیکی خود، جلای وطن را در پیش گرفتند و از گردونه تاثیرگذاری جدی حدف شدند.

نسلی که بعد از انقلاب دبیرستانی و دانشگاهی شد روحیاتی کاملا متفاوت داشت. همه جریانات سیاسی و فرهنگی و مذهبی خلاصه شده بود در یک قالب و پیکره واحد و او دیگر هیچ سردرگمی نداشت. بعد از آنهمه تب و تاب دیگر کسی از او توقع جریان سازی هم نداشت. اینبار مولویها بودند که به جای دانشگاهیان سیاسی شدند و اکثرا له و اندکی هم علیه حکومت براه افتاده بودند.

در غیاب سرداران و متنفذین سنتی، فرصت های شغلی همه به دانشگاهیان و دبیرستانی ها رسید و مولوی ها هم به همان موقعیت اجتماعی بسنده کردند و هردو به این تقسیم فرصت ها رضایت داده بودند.

زمان گذشت و ندای اصلاحات سرداده شد. آنچه که دانشگاهیان مرکز کاشته و پرورده بودند تفکر غالب کشور شده بود. دانشگاهیان بلوچ هم باز طبق همان تجربه قبل از انقلاب به نشخوار و تکرار پرداختند: جامعه مدنی، دموکراسی، شورا ها، تشکل، گفتمان و و و

دلسوختگانی از همین قشر خالصانه فریاد می کردند و فرصت طلبانی از همانها بر سر کرسی ها رفتند و گاه محکم و ماندگار شدند.

دوره اصلاحات تمام شد. صدای دانشگاهیان مرکز دیگر تا به اینجا نمی رسید. پس دیگر اینجا از نشخوار هم خبری نبود. همانها که سر کرسیها رفته بودند دیگر سخت شان بود و در راه چاره ای برای ماندن بودند. آنها هم که آن سری نرفته بودند مراقب بودند اینبار سرشان بی کلاه نماند و لذا به آب و آتش می زدند.

دیگر چندش آورترین واژه ها همان نشخوارهای قبلی بود. کسی هم تعجب نمی کرد. همه چیز معمولی به نظر می آمد. هیچ کس نگفت مسئله ما نه از ابتدآ آن بود و نه اکنون این.

رازگو بلوچ - 10 خرداد 1389

۸ نظر:

amin گفت...

سلام پ دروت په واجه رازگو
برعکس آ واجه که تئی جا و مکان و ریشگا جاه یاریت من نزانان کے هستے و کجایے بله تئی جوانین مطلبان منا وادار کؤت که ترا لینک بکنان.
چوشکه جاهه کیت منی وبلاگ تئی پسنُد نهنت که منا لینک نکنے. چه لینک بکنے چه مکنے من ترا ویل نکنن.

الله تئی نگهبان بات

رازگو بلوچ گفت...

واجه من شما را يك سكين هزمت كار و مرادارين كسي زانن په بلوچي زبانه بابتا. شمه واق و زانت كاري و جهد پر ما هم يك شرين درس و سبكي بوتگ.
اي هزمتاني نيبگ و ثمر كه شما كنه هج بر گار نبينت. مناگون شما بازين گپي هستن، بله هشتگون په رند چه دادشاهي ناوله هلگا.
انشائالله چنت روچ رند من وتي وب تاكه لينكان هد كنن، شما را هودا مه سرا جاگاهنت.
اي واجه كه من آيي هبر برزا نقل كتگ گوشيت كه منا را نزانت هنچش كه شما گوشه. بله دل كه يك بين، زانگ و نزانگا پركي نمانيت.

ناشناس گفت...

سلام رازگو از اینکه تحقیق علمی می کنید بسیار مسرورم و پایدار باشیدواینکه اصل سخن در تحقیق نقد وچالش می باشد شکی نیست منتها ساختار شکنی برای فرهنگ ایرانی بد تعریف شده منتهی به امید چاپ کتاب ویا تحقیت

ناشناس گفت...

باسلام
مرسي از تفسيرتون
بنده شخصا تلاشم اينه كه اگر قرار شد سرنوشت مشابهي پيدا كنم تعداد گوسفندانم بيشتر باشه و حداقل يه اسبم گيرم بياد
به هر حال هرچي كه اتفاق بيفته اشكال نداره چون به خاطر بلوچستان حاضرم هزينه بدم.
بادرود

ناشناس گفت...

باسلام مجدد
شرمنده اشتباه تايپي بود بنده نمي دونم شما كي هستين و كجايين.
يادمه 13 سالم بود كه براي اولين بار از شمال اومدم به سرزمين اساطيري چهارنسل پيشمون بلوچستان.
در لحظه ورود به زاهدان خشكم زد با ديدن بچه هاي كفاشو آدامس فروشو ساعت فروش،راستشوبخواهين اصلا خوشم نيومد و همش مي گفتم چرا بايد اينجوري باشه يه ماهي زاهدان بودم بلوچا حسابي از خجالتم دراومدن(الكي حسابي كتكم مي زدن)
واين واژه ها تو گوشم طنين مي انداخت
"آهاي پارسي پچ، جنه ،كته، ويله مكن پولانه ده "
سالها از اون جريان گذشتو تصميم گرفتم كه ديگه بلوچ نباشم اصلابه من چه پدر پدربزرگم بلوچه
راستشوبخواهين نمي تونستم هويتمو كتمان كنم باخودم مي گفتم بابا آخه تو هيچيت مثل اونانيست بااونا فرق داري
خلاصه آخرش با خودم گفتم اينقد انتقاد نكن حداقل سعي كن يه كاري واسه اونابكني
انسانها محصول شرايط زندگيشونن حتما اگه توام اونجابودي الان افكارت مثل اونابود.
آخرين عهدي كه باخودم بستم اين بود كه از بلوچها درتمام ميادين به طورمنطقي دفاع كنم چه بحثهايي كه تو دانشگاه با بچه ها و حتي اساتيد نداشتم و با خودم گفتم بنده بايد يه كاري واسه بلوچستان بكنم
يه سري كارام انجام دادم ولي دنبال يار مي گردم كه بتونم يه كاربزرگتري انجام بديم پس منتظر دوستان عزيزم هستم.
بادرود

شب تنهايي ستار گفت...

########آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است########
$آن لحظه که ديده ات ز اشک خيس است$
#########$ياد آر که محتاج دعايت هستم$##########
[گل][قلب][بوسه]شــــــــــــــــب تنـــــــــــــــهایی ســــــــــــــــتار[گل][قلب][بوسه]
_______________________________.{}[گل][قلب][بوسه]شب تنهایی ستار
_______________________________.{}[گل][قلب][بوسه]شب تنهایی ستار
_______.############________.{}[گل][قلب][بوسه]شب تنهایی ستار
_______.############_______.{} [گل][قلب][بوسه]شب تنهایی ستار
_______.############_________.{} دلي را نشکن شايد خانه خدا باشد
_______.############_________.{} .کسي را تحقير مکن شايد محبوب خدا
_______.############_________.{} از کمکي دريغ مکن شايد کليد بهشت
_______.############_________.{} باشد
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~[گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه]
_~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~[گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه][گل][قلب][بوسه]
............><(((>.............><(((>.............><(((>............><(((>....
<)))><............ <)))>< .............<)))><............<)))><.......

شب تنهايي ستار گفت...

سلام خسته نباشي

مطالبت فوق العاده بود

من هم بروزم وقت كردي سر بزن خوشحال ميشم موفق باشي

پروفسور! گفت...

مرسی

میدونی اینایی که گفتی درست
ولی بی حرکت بوده یا سرمون مثل کبک زیره برف بودن خیلی بده
از درون من یکی رو میسوزونه

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)