۱۳۸۸/۰۷/۱۸

قصه دادشاه و یک استدعا


همانگونه که می دانید حکایت دادشاه به جزئی لاینفک از فرهنگ، اسطوره ها، ضرب المثل ها، اشعار و بطور کلی ادبیات شفاهی بلوج تبدیل شده است. در عین حال با توجه به مبارزات او با رژیم پهلوی و خوانین محلی، این موضوع ابعاد سیاسی گسترده ای نیز به خود گرفته است.

جنگ و گریز ها و مقاومت 14 ساله حیرت آورش در آن شرایط سخت و علیرغم عزم حکام محلی، حکومت مرکزی و دولت آمریکا و شکست ناپذیری اش مگر با خدعه و ترفندی غیر اخلاقی، از او یک اسطوره ساخته است؛ بطوریکه حتی با وجود پذیرش خطاهای بسیاری که به او منسوب می کنند باز هم ویژگی های اسطوره ای ماجرا غیرقابل انکار می نماید.

اینجانب به نوبه خود هربار که قصد پی بردن به راز این اسطوره را داشته ام، عمدتا با انبوهی از نوشته ها و گفته های متناقض و ناقص برخورد کرده ام؛ متناقض از آن جهت که هرکسی بسته به علایق و سلایقش از اومی گوید و می نویسد و ناقض از جهت که هیچ نوشته و گفته ای نتوانست تصویر کاملی –آن گونه که می خواستم- از ماجرا بدست داده تا بتوان ابعاد و لایه های پنهانی آن را موشکافی نمود.

نخست با خود پنداشتم که شاید بن بست بودن جغرافیایی بلوچستان و بخصوص مناطق مرتبط با ماجرا، نبود فرهنگ مکتوب در میان بلوچ ها، و منع و خود داری احتمالی حکومتی های آن زمان از ثبت و نشر وقایع باعث وجود چنین وضعی شده باشد. اما وقتی که دیدم درست 6 سال پس از پایان ماجرا حتی استاندار وقت نیز دست به قلم برده و به دفعات به شرح وقایع پرداخته است، فهمیدم که نکته جای دیگری است و آن برمی گردد به طبیعت اسطوره ها! و اینکه من به غلط انتظار داشته ام در مورد این واقعه نیز چون ماجراهای اسطوره ای اطلاعات ریز و جامعی موجود باشد.

اسطوره ها نه بازگو کننده وقایع و تاریخ بلکه بازتاب اذهان و امیال نوع بشرند که سعی دارند جامه ای واقعی و تاریخی بخود بپوشانند. اگر رستمی هست و کوروشی و اسکندری، کم و بیش به این دلیل است که ما می خواسته ایم آنها باشند. از این رو ممکن است در مورد دقیقه به دقیقه عمر آنها اطلاعات و سلسله حوادثی ثبت و ضبط و یا خلق و ضبط شده باشد!

آدمی همیشه دنبال ابر مرد است و اگر نمی یابد – که کمتر می یابد- آنرا می سازد؛ نزدیک ترین کس را به آن پیدا کرده و بقیه کار را ذهن اوست که به عهده می گیرد. فهمیدم که اشتباه کرده ام از اینکه متوقع بوده ام به اندازه رستم در مورد دادشاه هم اطلاعات داشته باشم. چرا که برای دادشاه هنوز اسطوره نامه ای ننوشته اند.

وقتیکه فی المثل ترجمه رمان تاریخی "خواجه تاجدار" نوشته "ژان گوره فرانسوی" را ورق می زدم شکم به یقین تبدیل شد که تا ذهن خلاق نویسنده نباشد تاریخ خوانی مثل فیل شناسی در شب خواهد بود و یا چون دیدن روی خود با آئینه ای شکسته و خرد شده.

این بود که عزم کردم در مورد این ماجرای تاریخی و بین المللی بلوچ "رمانی تاریخی" بنویسم، اما صد البته نه به قصد اسطوره سازی بلکه به قصد پیوند زدن خرده آئینه های حوادث پراکنده ماجرایی به نام "دادشاه" و خلق تصویری گویا و کامل و لو غیر دقیق از آن، بگونه ای که برای نوجوانی شیرازی و آذربایجانی نیز واضح و جذاب باشد. حال از شما چه می خواهم؟

همانگونه که عرض شد قصد اسطوره سازی در کار نیست بلکه می خواهم تا حد ممکن به تاریخ وفادار مانده و ثبت وقایع مسلم (و نه تبلیغات جهت دار) را در اولویت کار قرار دهم اما در عین حال با لحن و نگاهی ادبی و پس زمینه ای روانشناختی به موضوع بپردازم تا جامعیت، نکته پردازی و خیال انگیز بودنش، آنرا از یک تحقیق خشک تاریخی به یک نوشته جذاب ادبی سوق دهد.

حال دو نکته در این میانه حائز اهمیت می شود یکی توانایی فردی اینجانب که صد البته در مورد آن جای سوال است و ادعایی در اینخصوص ندارم و دیگری ظرفیت خود موضوع ، از این حیث که آیا حجم و تنوع ماجراهای آن کشش و جاذبه لازم را برای تبدیل شدن به یک رمان تاریخی را دارد یا خیر.

به گمانم اگر برای رفع مورد اول نشود کاری کرد، قطعا برای دومین مورد راه چاره موجود است و آنهم چیزی نیست جز همت مشترک و همراهی همه شما دوست داران تاریخ و فرهنگ مان که تا به اتفاق هم نقاب از عروس تاریخ بیفکنیم و به زیور تخیل آراسته اش سازیم.

لذا همه شما را دعوت می کنم که در صورت داشتن هر گونه نقطه نظر، اطلاعات کلی و جزئی از شخصیتها، ماجراها، زمان ها، مکان ها، ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی و به ویژه اقلیمی محل، سریعا به مدد اینجانب شتافته و در تقویت جنبه تاریخی و واقعی بودن وقایع سهیم باشید.

همچنین آن دسته از دوستان که می خواهند با قوه تخیل خود به یاری مان بیایند، می توانند ایده های خود در مورد شخصیت پرداری، خلق شخصیت و وقایع اصلی و فرعی را در اختیار مان قرار داده تا در صورت همخوانی داشتن با خط سیر حوادثی که ما دنبال کرده ایم از آنها بهره گیری شود.

علاوه بر این اگر اطلاعات یا ایده خاصی در ذهن ندارید می توانید از اهمیت این کار و انتظاراتی که از آن دارید بگوئید.

کار مدت کوتاهی است که آغاز شده و طرح و پیرنگ مربوط خود را دارا است؛ اما علت درخواست همراهی شما به دلیل حقی است که در این خصوص دارید؛ چرا که موضوع این رمان نه یک طرح داستانی شخصی بلکه ملک معنوی همه شما و بخشی از فرهنگ و تاریخ محلی تان بوده و اظهار نظر در نحوه پرداختن به آن حق شماست.
رازگو بلوچ - 14 مهر1388 - Socialwriter@gmail.com

هیچ نظری موجود نیست:

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)