۱۳۸۸/۱۱/۱۵

بلوچ و حوزه های هنر و اندیشه های جدید

بقلم رازگو بلوچ
کاش بلوچ نبودم تا نوشتنم از دغدغه ها و شرح احوالات او صرفا ناشی از تمایل غریزی و قربت فیزیکی و روانی قلمداد نمی شد و دغدغه و نگاهم در حوزه بشری در پرتوی تند این محدود نگری و محدود نگاری های قومیتی در معرض مجال بیشتری برای بروز می یافت.
جامعه بلوچ براستی که می باید کعبه آمال محققان و هنرمندانی باشد که برای کشف سوژه های ناب حاضرند قاره ها را زیر پا گذاشته و به شکار ایده های بکر در این وادی بپردازند. حوزه های علوم اجتماعی همچون زبان شناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی و بویژه ادب و هنر ناکرده های بسیاری برای انجام در این سرزمین دارند که گاه در اینجا و آنجا از این مهم سخن رانده می شود؛ اما آنچه که کمتر مورد توجه محققان صاحب نام و نشان قرار می گیرد سیر تحولات و افت و خیز های بسیار اخیر این جامعه است که در حوزه های فرهنگی و اجتماعی کم و بیش رخ می دهد.
هرگاه از حماسه می گوئیم، دادشاه و نام آوران ماقبل آن چون همل و کمبر در ذهن ها متبادر می شوند، از ادب بگوئیم ملا فاضل و ملا بوهیر و ملا ابابکر و سید هاشمی و مولوی روانبد در یادها نقش می بندند، در عرصه موسیقی این فیض محمد قصرقندی و ملا کمالان و نورل و عزیز بلوچ و دیگرانند به سمبل افتخار تبدیل شده اند. بلوچ ها در عرصه دانش علاقمندند که به پزشکانی چون دکتر رحمانی و دکتر اریش فخر کنند اشرف سربازی را گوینده مورد علاقه خود می دانند. ملی گرایان در بلوچستان پاکستان و مذهبیون در بلوچستان ایران نیز به عنوان فراگیر ترین حوزه ها چهره های شاخص مربوط به خود را در جامعه معرفی کرده اند.
اما همه این دست چهره های ذکر شده و ذکر نشده در حوزه های مختلف، چه انان که خود در قید حیاتند و چه آنان که فقط نام ونشانشان باقی است همه در یک نکته اشتراک دارند و آن این است که همگی یا مستقیما به نسل گذشته و شرایط آن تعلق دارند و اینکه متاثر و برخاسته از آنند.
آنها زحمت خود را کشیده اند و کم یا زیاد، نقش خود را ایفا کرده اند. اما جوامع با آنکه از سمبل ها و آثار گذشته شان انرژی و اعتماد بنفس و می گیرند اما در مواجه با فرصت ها و چالش های جدید نیازمند چهره های جوان و نوپایند که در شرایط حال را به خوبی درک کرده و در مقابل خطر فسیل شدن ذهنی مصونیت بیشتری دارند.
جوامع شرقی بطور اعم و جوامع سنتی و قبیله ای بطور اخص به شدت در معرض کهنسال پرستی قرار دارند بدین معنا که ارزش یک هنر و ایده و قابلیت را تابعب از سن و جا افتادگی و تجربه صاحب آن می دانند. صرف نظر از جنبه های بسیار مثبت و و گاه حیاتی این طرز نگاه، نباید جنبه های بازدارنده و منفی آن را از نظر دور داشت، امر ی که به نظر می رسد در جامعه قبیله ای و نیمه قبیله ای بلوچ بسیار مشهود است.
با نگاهی ساده به شرایط فعلی جامعه بلوچ ( تکیه اینجانب به دلیل اطلاعات شخصی ام بیشتر معطوف به جامعه ایرانی بلوچ است هر چند مفاهیم و مضامین مورد اشاره تا حد زیادی برای کلیت این قوم نیز صادق است) می توان دریافت که این جامعه در حوزه های اجتماعی متعددی فرصت ارائه چهره های شاخص را نیافته است. اکثرا اینگونه حوزه های یا اساسا نوظهور بوده و یا دست کم برای جامعه بلوچ جدید می باشند.
در این جا به هیج وجه قصد پرداختن به ذکر موانع و عوامل بازدارنده را نداشته و صرفا صرفا به بازتاب بخشی از وضعیت موجود بسنده می شود:

حوزه روشنفکری دینی:
تقریبا همه جریانات مذهبی در بلوچستان نمایندگی رسمی و کپی برداری عینی از یکی از جریانات فرامنطقه ای است. عمده حوزه ها در چارچوب مکتب "دیوبند" هند تاسیس شده و مقید به تفکر و تعلیم بر اساس رهنمود آن جریان بوده و عده ای معدود تری نیز نمایندگی مکتب "بریلوی" هند را عهده دار می باشند. جریانی نیمه رسمی نیز خود را پیرو مکتب اخوان المسلمین و آنهم نه از طریق ارتباط با مرکز آن در مصر و اردن بلکه به واسطه شاخه کردستان ایران می دانند. "جماعت تبلیغی" نیز که میل به معنویت گرایی و خود سازی و دعوت دیگران به خوبی را در چارچوب خاص و بسیار محدودی تحت تعالیم " مولانا الیاس" رهبر مکتب "رایوند" کانالیزه کرده و علاقه ای به واقعیات عینی جامعه ندارند. دیگرانی نیز ممکن است متاثر از گرایش سلفی های عربستان سعودی باشند.
وجه مشترک همه این ها در یک چیز می باشد که خوشبختانه همگی خود به آن اذعان اشته و حتی آنرا با افتخار به عنوان یک رکن کلیدی مکتب خود پذیرفته اند: تقلیدی و وارداتی بودن و عدم استقلال در شیوه اندیشیدن و عدم برخاستن از نیاز و اندیشه محلی. علاوه بر این، تضاد هایی که آنها بطور ذاتی با همدیگر پیدا می کنند باعث می شود که استعداد فکری جامعه به جای زایش و پویش و تمرکز و اندیشیدن به شرایط واقعی و نیاز محلی خود، صرف درگیری کاذب برای رد دیگری و اثبات دیگران گردد.
در نتیجه این امر است که بر خلاف عمده جوامع اسلامی، چیزی به نام "روشنفکری دینی" در بلوچستان پا نگرفته است، این در حالی است که قریب به صد سال از تاسیس مکاتب و حوزه های مذهبی در این محل می گذرد. اجازه بدهید از بحث دائمی  تناقض یا عدم تناقض در مفهوم و عنوان روشنفکری دینی  صرف نظر کرده و  بطور ساده سعی می کنیم معنا و تفاوت آنرا با غیر روشنفکر و نیز روشنفکر غیر دینی بیان کنیم:



ممکن است فرد اندیشمندی برایش سوال پیش بیاید و سپس او به سوال خود اعتنا کند. حال اگر سوال یکی از ارکان بنیادین اعتقادی اش را نشانه رفته باشد فرق بین یک روشنفکر و غیر آن روشن می شود. روشنفکر اصالت را به سوال می دهد و نه به چارچوب فکری و اعتقاد فعلی اش. اما غیر روشنفکر از زیر سوال رفتن عقیده موجود خود (هر که چه باشد) به شدت به وحشت افتاده و توان هضم تناقض در آن را نخواهد نداشت و لذا برای تحکیم اعتقاد خود از سوال فرار خواهد کرد. توجه نمائید که به هیج وجه سطح دانش و رتبه علمی مبین و تفکیک کننده این دو عنوان نیست، بلکه این نوع نگرش است که در هر دو متفاوت است.

 تا اینجا فرقی بین دو روشنفکر دینی و غیر دینی نیست. هر دو توان به چالش کشیدن عقاید و ذهنیت های قبلی خود را در خود می بینند. هر دو به طور جدی اولویت را به سوال می دهند. اما فرق شان آننجا آشکار می شود که روشنفکر دینی خود را مقید می کند که نگذارد آخرین لایه های اعتقادی او ( و نه هر عقیده ای) زیر سوال بروند اما روشنفکر به معنای مطلق کلمه مرزی برای خود قایل نیست.
لذا می توان روشنفکر بود، اما به دین کاملا وفا دار بود. شایسته است طالبان جوان دینی به محو شدن زیر سایه  رویه های موجود و اسلاف خود اکتفاء  نکرده و ضمن اعتقاد به چارچوب های بنیادین اعتقادی شان، مفاهیم جدید و شرایط پیرامونی خود را در اندیشه های خود وارد نمایند.
حوزه سینما:

خاطره شیرین و اثر گذاری شد آن لحظه که در خانه یکی از اقوام و دوستان میزبانم فیلم بلوچی گذاشتند و با آب و تاب برای من از داستان جذاب آن می گفتند. همین فیلم های غیر هنری، غیر تکنیکی و بدون پشتوانه مالی بلوچی که در شهر نسبتا کوچک گوادر تهیه می شود توانسته اند در کمال بی ادعایی راه خود را به سمت خانه های مردم باز کرده و بخشی از زندگی و تفریحات آنان را تشکیل دهند.

 این نشان می دهد که بلوچ خلاء تصویری موجود در جامعه خود را به خوبی احساس کرده و از بی مایه ترین محصولاتی نیز که او را به تصویر بکشد استقبال می کند. شایسته است که هنرمندان و اهل فکر از این شیوه استقبال کرده و ضمن شکستن بایکوت تصویری جامعه خود راه خود را به سمت اذهان عوام باز کنند.

همچنین بطور پراکنده از گرایش جوانان اهل هنر به حوزه فیلم کوتاه نیزخبر های خوبی شنیده می شود که تا حد قابل توجهی به سمت فراگیر شدن نیز به پیش می رود. شبکه استانی هامون نیز هر از گاهی ناپرهیزی کرده و صحنه خود را با لباس سفید و جذاب بلوچی مزین می کند. هرچند اما هنوز بر این باور است که کاربرد این لباس محدود به برای برنامه های مستند و فولکوریک بوده و حضور مدیران، کارشناسان، مجریان، صاحب نظران و نخبگان دارای این جامه سفید را چندان زیبنده خود نمی داند.
حوزه نویسندگی:
بلوچ ها معمولا یا نمی نویسند، یا برای خود می نویسند، یا از خود می نویسند و یا با
زبان خود می نویسند. می گوئید پس دیگر باید چه کار بکنند؟ می گویم اگر همه ملل و اقوام همین شیوه را در اختیار می گرفتند آیا شما چیزی برای خواندن داشتید؟
مثلا اگر همه کردها و ترک و لرها و فارس ها و انگلیسی ها و یهودی ها فقط به زبان خود و فقط در مورد خود و فقط برای خود می نوشتند آیا چند نفر از شما حوصله می کرد مثلا برود سراغ متنی به زبان عبری در مورد تاریخ تاریخ قوم یهود که آن هم فقط در کتابخانه های تل آویو نگهداری می شود؟

ملل و اقوام هم از خود نوشته اند برای دیگران و هم از دیگران نوشته اند برای خود و هم از چیز هایی نوشته اند که برای همه است. اما بیشتر آنها را به خاطر نوشته هایی که یا برای همگان است و یا در مورد خود ماست می شنتسیم و تقدیر می کنیم و شاید از نوشته هایی که برای خود و در مورد خود نوشته اند چندان خبری نگرفته باشیم.
دغدغه بلوچ برای احیاء زبان خود به وضوح قابل درک است و تلاشش بسیار قابل تقدیر. اما محصور کردن خود در آن و بها ندادن به تلاشی که غیر آن باشد مانند نوشتن به زبان های فارسی و اردو و انگلیسی و یا پرداختن به موضوعتی که لزوما جنبه قومیتی ندارد خود ظلمی است مضاعف و خطایی است آشکار.

یادمان باشد اکثر اندیشمندان موضوعات کلی بشری یهودی بودند و نه قوم پرستان فعلی صهیونیت، و اکثر محققان زبان های بزرگ و کوچک دنیا نیز اروپایی ها بودند. واگر آنها به جای پرداختن به فیزیک و شیمی و جامعه شناسی و روانشناسی و مدیریت، صرفا به ذکر تاریخ و افتخارات و مناقب بزرگان خود می پرداختند، من و شما از سوی دنیا برای تحصیل یافته هایشان به سمت آنها نمی شتافتیم.
  اینگونه بود که آنها آگاهانه یا بی اختیار عرصه را در دست گرفتند. معطوف کردن خود به صرف خود، یعنی عقیم کردن خود برای زائیدن چهره های جهانی، هر چند که شاید اکنون رویایی بیش نباشد.
ویرایش و ادامه مطلب در فرصتی مناسب تر انجام خواهد شد.
رازگو بلوچ
15بهمن 1388

۱ نظر:

مسعود گفت...

سلام - زیبا می نویسید - درد قوم بلوچ ..... هیچی نمی گویم....

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)