۱۳۸۹/۰۱/۲۰

درد بی رسانه ای برده طاقت ز جانم ...

بقلم: رازگو بلوچ
درد بی رسانه ای برده طاقت زجانم ار نه من     داشتم آرام تا پیغام رسانی داشتم

در دهاتمان ملایی داریم که عادت دارد با بلندگوی آخر هفته تسویه حساب جانانه ای بکند با هر کس و ناکسی که خرده حسابی داشته است؛ میخواهد سر چک و چانه زدن روی قیمت ماست با بقال محله باشد و یا تفسیر نا مقبول یک حدیث توسط ملایی دیگر در دهی دیگر آنهم یک هزاره پیش.

سردار قبیله مان هم که همیشه مجلسش براه است و در آن گوشها به دهان او دوخته و گفته هایش را در طبق زر می برند.

اوباشان محله هم با هر که بهم زده باشند خرج عقده گشایی چند عربده نیمه شب است و کوس رسوایی بدخواهان زدن.

میرزای مکتب نیز شاگردانی دارد که او را دانای کل عالم می دانند و عقده و عقیده هایش را یگانه حقیقت هستی.

مانده ام من با یک عالم حرف و خلوتی که گوش و چشم در آن کیمیاست. اقرار می کنم درد بی رسانه ای دردجانکاهی است. تو رسانه ام نمی شوی؟

رازگو بلوچ 20 فروردین 1389

۲ نظر:

پارسه گفت...

بنظر مي رسد بريده از رمه بايد درد تنهاي را حس كند مگر اينه خود چوبان باشد وسارباني عده اي را بدست بگيرد چرا خودت رسانه خودت نمي شوي خودت شمع باش وبسوزروشناي بده اين همه ناله بي اثر نشانه عجز است يا نشانه قدرت دروني ..؟

اربابی گفت...

مانده ام من با یک عالم حرف و خلوتی که گوش و چشم در آن کیمیاست. اقرار می کنم درد بی رسانه ای دردجانکاهی است. تو رسانه ام نمی شوی؟
------------------------------
همینجوری هنوز بلندگونداری زلزله به پا کردی !خوش به حالت که بعضی سواد ندارند و گرنه سرتو به باد می دادی

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)