۱۳۸۹/۰۱/۲۹

نژاد پرستی ما و مشکل تحقیق تاریخی

بقلم: رازگو بلوچ

واقعه عجیبی است. به هر کس که راهنمائیم می کنند برای پرسجوهای تاریخی بلوچ، در می یابم که برای هفتاد نسل گذشته خود هم داستانها دارد، از کرامات عرفانی و دم مسیحایی اجداد خود تا جنگاوری و فتح و حکمرانی شان! هر کسی خود را پاک ترین خون و منسوب به مقدس ترین چهره های تاریخ می داند! قتل و کشتار و زورگویی را هم که کتمان نمی کند هیچ، سند قدرت و افتخار قبیله خود می داند.

حال همین افراد همه چیز دان و خدای تاریخ، از ذکر نام دیگر بزرگان غیر هم طایفه یا هم طبقه خود هم استفراغشان می آید چه رسد به اینکه به تذکره تاریخی شان بپردازند.

عده نام هایی که فقط در یک برش تاریخی 25 ساله بین ظهور تا سقوط رضا شاه (پهلوی اول) هر کدام از طوایف مدعی بلوچ به عنوان حاکمان و سرداران و مبارزان و نام داران تاریخی بلوچ به شما تحویل می دهند در مجموع شاید از هزار نام هم بگذرد! و هر کدام شجاع تر و بلند آوازه تر از دیگری!

معلوم نیست ما با اینهمه قهرمان و پیشواو سردار چرا حال و روزمان این است! دیروز ظلم و جنایت و حتی خیانت و امروز فخر فروشی برای همان جنایت و خیانت! جالب است که از بیرون که نگاه بکنیم آوازه این سرداران موهوم تا همین بم و کرمان یا سند و پنجاب و سیستان و خراسان که همسایه گان دیوار به دیوار مانند هم نرسیده! و هر قبیله ای فقط خود آنها را به خاطرسپرده و با اغراق تمام تبلیغشان می کند. ( حساب افسانه های کهن جداست). کی این قوم توبه ای خوا هد کرد از جنس نصوح از گذشته بیراهه خود؟

حال درد من کجاست در این وسط؟ باور می کنید از هر کسی در مورد موضوع مطرحی چون دادشاه تحقیق می کنم جز همان خلاصه ای که در اشعار کلمتی و روانبد آمده چیزی بیشتر نمی داند. اما برای پدر بزرگهایی که 500 سال پیش داشته یک شاهنامه برایتان می سراید و تحویل می دهد!

شنیده ام در افغانستان هم همینگونه و بلکه بدتر است و هر کسی قبیله و دره و قله خود را قلب افغانستان می داند و دیگران را یا مزاحمانی بیحاصل و یا بردگانی بی مزد و منت می پندارد. حال و روزشان هم که مستحضر همه است.

شما را به هر آئینی که دارید قسم اگر چیزی می دانید که موضوع تحقیق ما را پر رونق تر کند دریغ نکنید و لو به ضرر پدر بزرگانتان باشد. شدیدا منتظریم.

رازگو بلوچ 30 فروردین 1389

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مهندس اگر از دور بر خودت شروع كني اصلا از خودت شروع كن تويكي به ضرر پدرت بنويس تا ماهن به ضر پدر بزگمان بنويسيم مثلا طابفهاي شهرتون ازديدگاه انتقادي يكي هوت چرا يك بوت است چرا يكي ر ي س ي است جرا؟؟؟؟مطمن باش اون فلك زدهاي كه قهرمان داستانت مادرش را به عزا نشانده يا عمه اش را بده عمان فروخته اعتراف مي كند قهرمان تو چه قهرمانانه يك قهرمان بوده

ناشناس گفت...

bisyar jaleb bod in maghale...be mozo mohemi eshare krdeid

علی گفت...

سلام
سری به این وبلاگ بزن یک داستانی از دادشاه نوشتند شاید چیز درد بخوری در داستان ببدا کنی
http://taherzai.blogfa.com/

م.ریگی گفت...

آفرین !

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)