۱۳۸۹/۰۲/۱۵

برگ زرینی دیگر در مدح خان و تحقیر بلوچ

بقلم: رازگو بلوچ

قرار شد آقای عبدالکریم ختم غائله بحث خان و بلوچ کنند ولی گویا این رشته سر دراز دارد. بار دیگر یادداشتی طولانی و تصحیح نشده ( دست کم از لحاظ نوشتاری) به سرعت از سوی ایشان به فضای مجازی فرستاده شد تا برگ زرینی دیگر به دفتر تحقیر بلوچ و مدح خان افزوده شود.

اصلا لازم نیست کسی بیاد در جواب ایشان بگوید که اینجا را تحریف کرده ای و آنجا را نادیده گرفته ای. بلکه کافیست همه چیز را در نوشته های خودشان پیدا کنیم. توجه فرمائید که طبق نوشته ایشان چگونه به عجایب هفتگانه چند عجایب دیگر افزوده شده است:

طبق همین خط اول مقاله عبدالکریم خان:

خانی به نام "رستم خان " در اوج قدرت و ابهت و ناز ونعمت یک دفعه حوصله اش سر می رود و تصمیم میگیرد همینجوری عطای قلعه نشینی و حکمرانی و مالیات گیری و عیش و نوش را رها کند و در نهایت نجابت و مظلومیت دست زن و بچه اش را بگیرد برود دور دست ها در بندر گوادر بنشیند و زندگی گم نام و فقیرانه آنجا را به قلعه و دبدبه و کبکبه اش ترجیح می دهد!!! چه می شود کرد! کار دل است دیگر! مگر بودا همین کار نکرد؟

طبق همین پاراگراف دوم ایشان:

فرماندهی نظامی به نام "مهدی خان" که این همه راه را از کجای ایران کوبیده و با کلی جنگ و گیر و دار قلعه چانف را گرفته، یکدفعه حاتم طائی دوران می شود و تا می رسد به اشرف بلوچ که اصلا قد و قواره اش هم در حد یک خان نیست، ناگهان بذل و بخشش گل می کند می گوید اشرف جان! نمیدانم چرا از قیافه ات خوشم آمده بیا این قلعه نا قابل دو دستی تقدیم شما بشین تویش و حالش را ببر! خدا بدهد شانس!

ایضا طبق همان پاراگراف دوم (و اطلاعات قبلی ارائه شده توسط شما):

این آقای اشرف سر و مر گنده در قلعه می گردد که همین معتمد و دستیار خودش ملک محمد یکدفعه! مهر مبارکی ها به دلش می نشیند و بخاطر آنها سردار و قوم خود را می کشد و یکراست می رود پیش عیسی مبارکی که عیسی جان دیدم شمای به این نازی و دسته گلی و نژاد برتر (خدا قسمت همه بکند!) همینطوری دارید بیکار توی گوادر و اینجا و آنجا می گردید، چرا این سردار نخراشیده و غیر نژاد برتر ما باید بنشیند توی قلعه و اورت بدهد. این بود که بخاطر گل روی شما او را کشتم و حالا بروید که قلعه مال شما باشد بهتر است. ما بلوچ ها کجا و قلعه نشینی کجا!
اصلا نه اینکه خدای نکرده نقشه و وعده وعید و تطمیعی در کار باشد! همه اش برای رضای خدا بوده و شاید هم خدمت خلق!

فکر نکنم دیگر لازم باشد سطر های بعدی را جلوتر بروم. العاقل بالاشاره.

ضمنا لطفا هی نگوئید حکومت این خان و آن خان. بگوئید ضابط! ضابط هم یعنی متولی گرفتن مالیات برای حاکمان بالاتر که معمولا در بلوچستان حاکمان بم و کرمان بوده اند.

حکومت کردن آداب و قواعدی پیچیده و عالی تر دارد که در عصر معاصر به جز دوست محمد خان در بلوچستان غربی و خوانین قلات در بلوچستان شرقی کمتر کسی دارای آنها بوده است. مثلا آیا شنیده اید که همین بفرموده شما حکومت گران رفته باشند خارج از نواحی بلوچ نشین مثلا سیستان، خراسان، کرمان و یا بندر عباس را تسخیر کرده و حداقل به عنوان همسایه و رقیب جدی آنان شناخته شده باشند؟ ( البته منظور در کتب تاریخی معتبر است و الا اگر به ادعای نوه های بعضی ها باشد شاید ما سالی دو سه بار کاخ بیرمنگام و باکینگام را هم فتح کرده باشیم. کسی چه می داند!)

ببخشید که به زبان طنز متوسل شدم. آخر متقاعد شده ام که از مادر نزائیده کسی که بتواند شما را مجاب کند که در دنیا کسی از شما بهتر می داند و یا منصف تر است.

رازگو بلوچ – 14 اردبیهشت 1389

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بنظر من قريب به اكثيريت مردم ايرانشهر نيك شهر قصر قند سرباز سراوان از راندگان (ترد شدگان ) ويااقوام ديگر ايراني بود هاند غير از يكسري طابفه تيره پوست ولب كلفت وي استا كارها كه حكايتاشان در كل جهان معلوم و طبقه خان در تمام استان بنظرم من اگر آمار بگيريم در سراوان من مي شناسم خالصاشان بيشتر از 2000 خانوار نمي شوند كه اينها همه شان از افغانستان بودند وافغاني الله اعلم باين حساب الان در سال 2010 ميلادي شما ورشن ضميران اين قوم هستيد واريد از چانفي واهوراني صحبت مي كنيد كي با كي كتك كاري كرد ولله من انتضارم از شمايان بيشتر كه بايد بيشتر باشد شما از كول وگردن اين ملت با هزينه زيادي گردن كشيد شديد دكتر مهند س الان داريد سر كول هم گرد افشاني غير علمي مي كنيد عزيزان من برويد درد ملت وا شكافي كنيد اگر درد ملات خانزدگي راهكار بديد نه اينكه فلان خانك در فلان ساعت اجماع كرد يا گوزيد ويا فلان بلوچ شياد راهزني كرد وآبروي كل مسلمانان را برد (شايد خود تان پرداخت كرديد مهم انيست مهم اين كه شمارا بلوچ مي دانند) در جمله آخر شما با اين افكارنماينده هيچ كس نيستيدچرا كه طبق نظر سنجي علمي معتبر مردم اين منطقه اول خودشان را مسلمان مي دانند ودوم ايراني وسوم بلوچيد در بطن قرار مي گيرد ميگيد نه بصورت علمي هويت شناسي را ثابت كند.

ناشناس گفت...

رازگوی گرامی می شود گدشته از این نوشتارها چه چیزی عاید ملت بلوچ می شود

اگر اشرف خوت بود یا رستم خان امروز دیگر نه قلعه ای باقی مانده و نه بلوچستانی به اون شکل - اگر واقعا دلتان برای بلوچستان می سوزد نگذاریم نوه اشرف ها در نیکشهر شکم دها بلوچزهی را باره و هم چنین بلوچزهی و و...... شکم آن یکی دیگر برادر خود را -اگر واقعا راست می گوئید بروید در همسایگی تان شه بخش ها را نوبندیان با خون . خاک نکشید- دوران بیری درویش ها -رستم خانها- اشرف و این آن تمام شده - امروز اگر راست می گوئید دوستدار بلوچ و بلوچستان هستید نگذارید باسدار اصفهانی از نوه اشرف بر خلاف نوه رستم خان استفاده بکند-
از این نوشتار شما چه نتیجه بگیریم آقای مهندس ویدادی در متسنگ اسلحه ای بر دارد ناصر بلیده ای یا عزیز بلوچ یا اون یکی دیگزر را بکشد بعد خیالتان راحت می شود.
آقای رازگو این درست هست زمانی دولت حمله می کند اینها (خوانین) جلا وطن می شوند و گیرم در قلعه بوده اند و گرفته اند - امروز در کجا قرار داریم.

یک باسدار فسقلی امان از سر ما برده شما بند کرده اید به مبارکی ها و رستم خان و اشرف بس کنید -گرامی

رازگو بلوچ گفت...

دوست عزیز فکر می کنید مگر ما از واکاوی این خاطرات سیاه بلوچستان لذت می بریم و آنقدر نادانیم که درک نکنیم مضرات یاد آوری شان را؟ اینطور نیست. اما شما احتمالا ایران نیستید و نمی دانید که همان تفکر شوم و بازدارنده خانی چگونه در قالبی مدرن و مناسب با شرایط روز خود را بازسازی و با عطش غریزی خود به قدرت، پرچمدار خیانت و تزویر شده و به شکلی دیگر سرنوشت بلوچ را به حراج گذاشته است. و این عجیب هم نیست. چرا که برای کسی که تنها اولویت آن ماندن در قدرت باشد، تزویر و خیانت مثل آب خوردن ساده می شود. بگذارید همینگونه در پرده سخن بگوئیم و کسی را متهم نکنیم. آنکه باید بداند نیک می داند.

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)