۱۳۸۷/۰۵/۲۹

دانشگاهیان بلوچ: توهم اقتدار یا خواب خرگوشی

بقلم رازگو بلوچ
با توجه به شرایط پیش آمده قرار بر عدم آپدیت کردن گذاشته بودم. اما درج مکرر نظر نسبتا تند همکار مطلب نویس مان آقای احمد رضا طاهری در لینک نظراتم و سپس در وب سایت شان بنام بلوچ آکادمی بدون درج و یا حتی لینک دادن به مطلب اصلی ناچارم کرد مطلب ذیل را تهیه نمایم. شایسته است آقای طاهری نسبت به درج کامل آن در وب سایت خود بر حسب اخلاق رسانه ای اقدام نمایند.
بد نیست یاد آورشویم آقای رخشانی مدیر مسئول روزنامه زاهدان با درج کامل مطلب قبلی اینجانب با عنوان " نقدی بر نقد آقای رخشانی: دهمرده رفت" در صفحه 6 شماره 1230 مورخ 12 مرداد1387 روزنامه شان, اقدام قابل تقدیری در راستای ظرفیت سازی اجتماعی انجام داده اند. آنچه که برای ایشان مستحب بوده است,برای آقای طاهری واجب به نظر می رسد:

آقای طاهری با سلام
لینک ونوشته جنابعالی در خصوص مطلب اخیرم با عنوان " دانشگاهیان بلوچ از ملایان یاد بگیرند" که نخست در ستون نظراتم و سپس با کمال تعجب در صفحه اصلی وبلاگ خودتان منعکس شده بود, ملاحظه شد. اینجانب صراحت لهجه و حتی نفس چالش فکری را چون شهد گوارا و چون آب حیاتی میدانم و از هر که باشد به ویژه از دوستان اهل قلم بدیده منت می گذارم. اما اجازه می خواهم که بگویم با شما چندان هم عقیده نبوده و از نقد تان نیز جز یک فید بک شخصی همراه با احساسات فردی چیزی بیشتر دریافت نکردم. لذا به تفصیل بیشتر عرض نمایم که:

1- از غلیان مشهود احساسات و پیش فرض های عقیدتی و یا صنفی شما می گذرم و در کمال تعجب احتمالی تان به شما حق می دهم. بله! من حرفی نزده ام که در پس آن منتظر گل و شیرینی باشم. من صحبت از رازی کرده ام که حتی با وجود اقرار به قلب, باز هم شنیدنش ناخوش آیند است. طبعا جراحی دردناک, گاه با فغان و فریاد همراه است. بنابر این علت تلخی پاسخ تان و یاسخ ناگفته هر کس دیگر را درک می کنم. در مثل مناقشه نیست؛ کسی که درب سطل زباله را باز می کند, نباید منتظر ممنون و تشکر دیگران باشد.

2- خوب بود در بکار بردن عنوان " تفرقه انگیز" تامل بیشتری می کردید. کاش به جای این قبیل برچسب های کلی و عوامانه که همه دچار آنیم و چه الان و چه در طول تاریخ چوب آنرا کم نخورده ایم, به نقد محتوای مطالب می پرداختید, که این برای اهل تحقیق و دانشگاهی زیبنده تر است. کاش می گفتید که کدام مورد از نکات مطرح شده در نوشته را قبول نداشته و خلاف واقعیت می بینید و دلیل تان را می آوردید. البته هیچ باکی نیست حرف نو همیشه تاوان داشته است.

نگفته اید منظور تان چه نوع وحدتی است که نوشته من قصد تفرقه و برهم زدن آنرا داشته است ؟ نکند منظورتان همان تک صدایی در حوزه فکری و عقیدتی است که متاسفانه جامعه کوچک خودمان نیز مشابه دیگرجوامع کمتر توسعه یافته دچار آن است؟

3- گفته اید که: " چنین مقایسه ای به نظر بنده اساس درستی نداشته و تحلیل شما فاقد درک عمیق از شرایط جامعه میباشد". امید وارم که بتوانم از هر تذکری صرف نظر از نیت آن به نفع خود بهره بگیرم. از این بابت بر من منت گذاشته اید اجرتان هم با خالق. بعید نیست در مواردی حق با شما باشد. بهر حال حوزه دید هر انسانی محدود است و من نمی توانم استثناء باشم.

امید وارم بحث شخصی نشود ولی بعنوان قدر دانی از تذکرتان شاید یاد آوری این نکته بی فایده نباشد که اتفاقا این خطر(عدم درک شرایط جامعه) بیشتر از اینجانب متوجه جنابعالی است. البته خداوند نصیب همه بگرداند. جنابعالی به برکت تولد در خانواده ای سرشناس و دانشگاهی, با کمترین دغدغه و با میل خود و در میان تشویق اطرافیان به کسب مدارک دانشگاهی مشغول بوده اید و هنوز فارغ التحصیل نشده فرصت بحث و شرکت در مجالس و محافل سطح بالا را یافته اید.

نمی گویم که شما با رانت اجتماعی رشد کرده اید ولی فقط از خود می گویم که همزمان با تحصیل در همان مقاطع ابتدایی مجبور به انجام کار سخت و کمک در نان آوری خانه بوده ایم. با این حال, به سبب اعتقادات خانوادگی همزمان در مکتب خانه های دینی هم تحصیل کرده ایم و پس از دیپلم نیز به جای تشویق, با مخالفت آنان برای ادامه تحصیل مواجه بوده ایم. انتخاب رشته مان نیز به ناچار نه از روی علاقه و استعداد که از روی اجبار شغلی بوده است. بهر حال نمی شد دستان پینه بسته پدر را دید و با اسکناس های مچاله شده و کهنه ای که با هزار مشقت به چنگ آورده است وهوس تحصیل در دانشگاه و رشته دلخواه را کرد و با کمتر از نوام چامسکی و فلانسکی نشست و برخاست نکرد.

از این روست که می گویم آنچه که دیگران فی المثل تحت عنوان تئوری هرم نیاز های انسانی آبراهام ماسلو از روی حروف سربی کتب دانشگاه فرا گرفته اند, ما پیشتر از صفحه زندگی واقعی درک, لمس و کشف کرده ایم.

گناهی بر کسی نیست. هر کسی محصول شرایط محیطی خود است. اما انصاف بدهید من در شرایطی نزدیک تر با جامعه بلوچ قرار دارم یا جنابعالی؟ آیا زندگی شما شباهت بیشتری با مرکز نشینان مرفه و ایمن تر ندارد؟ آن دسته از مرکز نشینانی که علیرغم سالها ماندن در بلوچستان هنوز هم با ذهنیات کاملا متفاوتی به منطقه نگاه کرده و هرگز تجسمی عینی و ملموس از فقر, بی سرپناهی, بی نان آوری, جهل و خشونت, تبعیض و تعصب در ذهن نداشته و اینگونه عبارات را در حقیقت کلماتی شعاری, تکراری و فانتزی می بینند.

با آنکه اتفاقا به کرم کتاب معروفم و بقول بسیاری عمرم را با مطالعه تلف کرده ام, اما با نگاهی اجمالی به نوشته هایم در می یابید که تقریبا اثری از نوشته های کتب و گفته های دیگران در مطالبم نمی بینید. به عبارتی کوشیده ام به جای لفاظی و طرح اصطلاحات و مباحث دهن پر کن و نقل قول از مشاهیر آکادمیک, به انعکاس ساده یافته ها و تراوشات نسبتا مستقل ذهنم بپردازم.

این استراتژی علاوه بر آنکه ذاتی بوده است, اما برای آن دلیل عقلی نیز دارم: یافته ها مباحث علوم انسانی به اقرارخودشان صد درصد قطعی نبوده و یا دست کم قابل اعمال در همه شرایط و توسط هر کس نبوده وهمیشه این واقعیت های عینی است که جلو تر از آن ها قرار داشته و حرف آخر را می زند.

بدون شک هرچند توسعه جوامع بدون دانش تحقیقی و آکادمیک نامیسر است, اما بر حسب تجربه صد ساله جوامع جهان سوم, کاملا غیر منطقی است که با صرف انتقال بسته های دانش و تزریق مدرک داران بویژه در حوزه علوم انسانی منتظر تحول و روشنگری بود. تجربه می گوید که انسان شرقی و خاورمیانه ای و شاید همه, چیزی را که خود درک, لمس و تجربه نکرده است (در حوزه علوم انسانی), چندان جدی نگرفته و عملا بکار نمی گیرد.

مگر نه اینکه عده مدرک داران دانشگاهی در ایران هم اکنون به بالاترین سطح رسیده و به یک ایپدمی تبدیل شده است؟ مگر نه اینکه نوشتن پیچیده ترین مقالات علمی در حد چند "کپی و پیست" ساده از اینترنت تبدیل شده است؟ مگر دانشگاهها تا روستاها کشیده نشده اند؟ آیا به همان نسبت شاهد تحول و روشنگری در حوزه های علوم اجتماعی, سیاست, مدیریت و حتی ادبیات و هنر هستیم؟

4- شما صفات "سطحی" و "روبنایی" بودن را به شکلی منفی برای نوشته مذکور روا داشته اید. "سطحی" خواندن آنرا اشتباه می دانم اما با روبنایی بودن آن کاملا موافقم چرا که اصولا تعمد بر روبنایی بودن آن داشته ام. توضیح می دهم: می دانید که معرفت شناسی را می توان به سه درجه تقسیم کرد. می دانید که به زبان ساده و مختصر, درجه اول آن به بررسی روبنایی پدیده ها یعنی بررسی وضع موجود آنگونه که ظاهر ماجراست و درجه دوم به ریشه یابی عمیق تر آنها اما از همان منظر و نگاه قبلی می پردازد. درجه سوم آن اصولا همه دانسته ها و نگرش ها و پیش فرض های موجود را هیچ انگاشته و از منظر شک به همه چیز, دنبال کشف نگاهی تازه برای دیدن پدیده هاست.

مثالی می زنم: بدون شک هیچ عاقلی گزارش روابط عمومی مرکز بهداشت را که به موضوع شیوع مالاریا در شهر پرداخته و مملو از تاکید و تذکر و هشدار است با رساله تحقیقی یک دانشجوی پزشکی در همان خصوص, مورد مقایسه و تطبیق قرار نمی دهد, چه اینکه هر یک وپژگی و کارکردی متفاوت دارد. یکی دنبال کشف و شناخت است و دیگری دنبال اعلام و هشدار.

جالب اینجاست که دوستان نزدیکم هر گاه که لب به انتقاد از من گشوده اند, درست برعکس شما نظر داده و گفته اند که آنقدر عمیق و فلسفی به موضوعات می اندیشم که گفته هایم گاه غیر ملموس غیر کابردی می شود. من البته این راهرگز نه یک ضعف بلکه یک ویژگی می دانم, به مصداق اینکه هر چیزی بجای خویش نیکوست.

بطور خلاصه اینکه هدف از این نوشته جلب توجه دانش آموختگان مدرن به وضع اجتماعی خود بوده است و همچنین پاسخی به آنان که در مانده اند چرا ملایان سنتی در عصر مدرن نیز اینگونه پویا مانده اند. همین!

اگر قرار باشد یک پله عمیق تر رفته و علل زیرین را بررسی کنیم, حرفهای بسیاری می شود زد؛ از روانشناسی ایمان, از فلسفه معاد و تاثیرات دنیوی آن, از عملکرد مغز و چگونگی باورپذیری آن, ازN.L.P , هیپنوتیزم و تلقینات نهفته در تعالیمات و تمرینات مذهبی می گفتم. از رهبری کاریزماتیک, از تیم سازی و کارگروهی و از تئوری های سازمان می گفتم. از تفاوت و تشابه ایمان در مقابل اندیشه می گفتم. از وجود و لزوم عنصر احساس در تعالیم دینی و فقدان ذاتی آن در تعالیم آکادمیک می گفتم.
پس از آن حتی المقدور به بررسی عوامل موثر محیطی ملی و جهانی می پرداختم و در نهایت نتیجه می گرفتم که بالندگی اجتماعی مولوی ها در مقابل رکود لیسانسیه ها چیست. اما همانگونه که گفتم هدف این نوشته اصولا چیزی نبوده است که شما دنبال آن بوده اید.

5- از طرفی دیگر, آقای طاهری! در شهری که من زندگی می کنم و در شهرهای اطراف, مردم برای دارندگان دکترا و کارشناسان ارشدی که 17 الی 20 سال این شهر و آن کشور, این نمایشگاه و آن کتابخانه, این کتاب و آن مجله مشغول تلمذ و تحقیق بوده اند ارزشی جز پادویی بوروکراتیک یاهمان کار چاق کن دولتی (پارتی ادارات دولتی) قایل نبوده و حاصل اندیشه علمی و اجتماعی او را جز همان مزایای استخدامی (خانه دولتی, حقوق دولتی, عنوان و موقعیت دولتی, ...) نمی بینند. در عوض شاگرد ردی مکتب خانه های دینی را به عنوان الگوی سیاسی, اجتماعی, عقیدتی و حتی راهنمای اقتصادی و پزشکی خود راحت تر می پذیرند.
آقای طاهری! نهاد های مدنی و فعالیت های فرهنگی و توسعه خواه مستقل در این منطقه یا اساسا بارور نمی شوند و یا تبدیل به حیات خلوت فرصت طلبان اجتماعی و سیاسی می گردند. میدانید چرا؟ چرا که هنوز دانش باوری در جامعه و در افراد جامعه صورت نگرفته است و حتی بیم آن می رود که فرهنگ دانش ستیزی نیزبیش از پیش مسلط گردد.
امیدوارم درک کنید منظور و مصادیق من چیست. امید وارم درک کنید دغدغه من چیست.

این است درکی که من از جامعه خود دارم. این است چیزی که بارها از آن نوشته ام. اگر غیر این می پندارید نه بر شما گناهی است و نه بر من. بلکه شاید شما در سیاره دیگری هستید و من در دیگری.

رازگو بلوچ – مرداد1387

هیچ نظری موجود نیست:

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)