۱۳۸۸/۱۲/۰۳

کمالان، گنجینه شعر و موسیقی بلوچ جاودانه شد

رازگو بلوچ
استاد کمالان درگذشت. این جمله کوتاه مضمون ظاهری چند پیام کوتاه بود که امروز روی صفحه نمایش موبایلم نقش بست. می دانم که خیلی ها چه بسا زودتر این پیام را دریافت کرده اند. لابد بسیاری هم چه از روی تاثر عاطفی، چه از سر عادت و تکرار و چه از سر سیاسی کاری بلافاصله تالم شدید خود را اظهار داشته اند.

 
معمولا عادت کرده ایم که پس از مرگ آدمهای بزرگ تازه یادمان بیفتد که چه گنجینه ای در اختیار داشته و بدون گرفتن بهره کافی او را از دست داده ایم. فقط آنگاه است که بساط تالم و تاثر داغ می شود و هر کداممان در ذکر فضائل و حالات و روحیات و ثمرات او گوی سبقت را از دیگران می ربائیم.

 
خوشحالم که بگویم اینبار چندان اینگونه نیست. حقیقت این است که بخت با استاد بسیار یار بود و او توانست دو مرحله مجزا از زندگی اش را دست کم در بعد هنر با موفقیت و حشمت پشت سر بگذارد. این در زمانی بود که جامعه هنری بلوچ به هیچ وجه شرایط مساعدی را پیش رو نداشت.

 
بیائید او را "کمالان بلوچ" بنامیم و نه به قول اشتباه بعضی ها "کمال خان هوت"؛ چرا که او فقط یک بلوچ بود و با تمام وجود و تا آخر بلوچ ماند. المنت لله که او نه از نژاد خان بود که به تفاخرات پوچ قرون وسطایی دلخوش شده و راکد بماند و نه از جنس هر طایفه خاص دیگری که بخواهد اعتبار خود را از توهمات مذموم قبیله ای بگیرد.


 
او نمونه ای عالی از یک بلوچ سنت شکن و سنت ساز بود. او توانست به بهترین شکل سنت غلط کراهت و مذمت موسیقی را که بسیاری از نجبای خودخوانده نشخوار می کردند شکسته و هویت بلوچی را به نوبه خود با آن گره بزند.

او به زیبایی وبا مهارت توانست توهم غلطی را که چون خوره به جان موسیقی این جامعه رشد نیافته افتاده بود و پرداختن به آنرا فقط شایسته افراد لوده و پائین دست می دانست محو کرده و شان و منزلت آنرا نزد همه طبقات اجتماعی به جایگاه واقعی خود نزدیک تر کرده و سپس با تکیه بر چنین ابزاری یک تنه برای احیاء حماسه و فولکلور بلوچ اهتمام ورزد.

 
ازدهها سال پیش آنگاه که جدگال ها ی بسیار مشتاق، چاشنی جشن و عروسیهایشان را مجلس شعر و موسیقی کمالان می کردند تا او زیر نور چراغ های توری و فانوس به هنرنمایی پرداخته و آواز چنگ و سرودش را از گستره دشتیاری تا دل کوههای آهوران و ساحل گوادر پرواز دهد، شاید کمتر کسی به ذهنش خطور می کرد که روزگارانی بعد آن شعر ها و تصنیف ها، هویت و فرهنگ و ادب بلوچ را اینگونه وامدار خود خواهند کرد.

 
در میانه راه زندگی هنری خود، کمالان نیز چون دیگر هنرمندان و اهل ذوق و فکر در این جامعه بسته و قبیله ای دچار فشار سنگین ان دسته از هجمه های بیرونی شد که بر آن بودند به هر قیمت ممکن او را به ترک می و معشوق وا دارند. موج سهمگین قشری گری، هجوم رسانه های مدرن، تغییر ذائقه متفذین و صاحبان قدرت اجتماعی و سردر گمی عوام همه و همه دست به دست هم دادند که تا استاد در نیمه راه از میدان به در رفته و گوشه عزلت نشینی و حتی به قولی توبه از گذشته!!! را اختیار کند. سالهای ناگواری که شاید حال و روز او برای هیچ کدام ما آنگونه که باید قابل درک نباشد.


خوشبختانه بخت با او یار بود که رفته رفته موج هویت خواهی اجتماعی با موج هر چند کم رمق هنرمداری با هم امتزاج یافته و یاد استاد را بار دیگر در ذهن ها زنده کرده و سرانجام در رخدادی میمون باز هم پیرانه عشق جوانی را به سر او انداختند. اینگونه بود که او باز هم ماند و خواند و جاودانه شد.

 
شاید لازم نباشد در اینجا از هنر و تبحرش او، از کارنامه و رنجنامه هایش سخنی گفته شود، چرا که سریست بر همگان معلوم و بازگفتنش جز اطناب سخن نباشد. او زنده است چون ذوق و هنر زنده است. چون بشر زنده است.


رازگو بلوچ – یکشنیه دوم اسفند 1388

۳ نظر:

ناشناس گفت...

that was so funny when u talked about 'Khan' and really i laughed when i saw it..hehe specially when i remember my 'Khan' family to talking about their great clan.have a good time brother

ناشناس گفت...

به نظر نمیرسدکه کمالان اسم باشد بیشتر تلفظ عامیانه کمال حان است. در بلوچستان و پاکستان و افغانستان به کار بردن خان ربطی با خان و خوانین ندارد. اینکه او را کمال خان هوت هم بگویند بستگی به این دارد که چه کسی و به چه منظور این کار را کرده اگر قصدش ایجاد شکاف بین اقوام بلوچ هست که خوب محکوم است اما صرفاً نوشتن اسم فامیل شناسنامه ای کسی ایراد چندانی نمی تواند داشته باشد

dehvary گفت...

با سلام و خسته نباشید
وب خبر کاملی دارین تبریک میگم


((( نوکین بهاری بوت ودیگ )))

د ل وَ ش بــدار مـیریـں بـلوچ
کـیـسّــَگ پـہ اُمـیـتـا بــدوچ

نـؤکـیں بهـارے بــوت وَدیـگ
ڈ ُکـّا لـی ۓ کــُـنــٹـا بـِسوچ

کهـت سالیۓ شیشـَگ پُـرُشـت
کؤ لا ڈ ءُ سَپـتـا گِـر پَہ مـُشـت

جـِهد کـَن پَہ جُـهد ءُ کـِشت ءُ کــار
شـؤم جَـن ڈگاراں کـُرت ءُ کؤچ

در کـن چہ مجگ شومین هـیال
کـهـت سالی ۓ آ گـَـپّ ‏ ءُ گــال

آبــاتــی ۓ پـِـگـــرا بـِکـَـن
چــمّـاں پـَہ آ روچـا بـِجـَـن

ادامه: سلطان سلاطین (الله)
www.dehvary.blogfa.com

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)