۱۳۸۷/۰۴/۱۱

سیستم "خود خنثی سازی" در فرهنگ بلوچ

بقلم رازگو بلوچ

قصه عجيبي است قصه بلوچستان. سرزمين تز و آنتي تزها. هر خواسته اي، در درون خود ضد خود را پرورانده است. از اين روست كه به سرزمين "هيچ ها" شبيه گشته است! مي دانم كه قبولش سخت است. مي دانم كه مقصر ما نبوده ايم و موضوع به صدها عامل ربط پيدا مي كند.

خبر ندارم يك چنين تئوري اي در جامعه شناسي به ثبت رسيده است يا خير، اما من معتقدم كه هر جامعه اي طي يك قانون نانوشته دروني، سطح رشد و خودشكوقايي فرد و در نتيجه خود آن جامعه را تعيين كرده است. درست مثل مدارس، كه سطح يكي ابتدايي است و ديگري راهنمايي و يا دبيرستان. بديهي است سالها ماندن، تلاش، تمرين، نوع آوري، تجربه و درس خواندن در يك دبيرستان، هرگز منجر به كسب عنوان دكترا نمي شود. حالا مي خواهد فرد خداي نبوغ باشد و افسانه تلاش و كوشش.

گلایه رهبران و مصلحان اجتماعی در این باب شنیدنی است, آنگاه که می خواهند سطح رشد جامعه را بالا ببرند. آنجا دیگر قضیه مثل ارتقاء یک مدرسه ابتدایی به راهنمایی نیست که با یک بخشنامه و چند کلاس و معلم قابل انجام باشد.

فی المثل ماموری جسور و آسمانی چون محمد ص چه سان ازجهل اعراب و تغییر ناپذیری سردمدارانشان گلایه می کند و موسای نبی نیز از نافرمانی و لجبازی بنی اسرائیل چه شکوه ها که ندارد. حتی قرنها بعد متفکری چون اقبال از شوره زار بودن خاک جامعه هندی می نالد و امیر کبیر و مصلحانی دیگرقربانی رکود و بی وفایی جامعه خود می گردند.

در بلوچستان اما اوضاع از این هم بدتر است. در سفره ای فکری و فرهنگی که بشر در بستره تاریخ و اجتماع گسترده است سهم بلوچ مستعد تقریبا صفر است. تولید فکر در این جامعه یک تابو است. بلوچ هنوز درگیر نیاز های اولیه خود و در حال چاره جویی مشکلاتی است که برای بشر قرنها پیش حل شده اند. بعضی از الگوهای فرهنگی بلوچ بدترین نوع الگوهاست.

بی تعارف باید گفت, بگذار دل بسیاری ریش شود و بسیاری دیگر توان هضم آن را نداشته باشند, به هرحال بلوچ از خشن ترین و نا مترقی ترین کشور خاورمیانه (و پنجمین کشور فقیر دنیا) یعنی افغانستان بیشترین اقتباس فرهنگی را نموده است:
مسائلی چون مرد سالاری ناجوانمردانه که بنام غیرت! تبلیغ می شود, عدم فبح قتل نفس, بگونه ای قاتلان و جنگ افروزان قبیله ای به جای مطرود شدن, تبدیل به رهبران و مراجع جامعه می گردند و دانشمند ترین انسانها از آنجا که خوی جنگندگی ندارند, منزوی و مطرود می مانند.
دلیل آن نیز واضح است. دارا بودن کارنامه قتل در این جامعه, نشانه ابهت و قدرت اجتماعی است و در نتیجه جایگاه فرد را تا سکانداری اجتماع پیش می برد. بگونه ای که ناظران خارجی و به ویژه دولت مرکزی و مقامات محلی نیز طرف حساب خود و نمایندگان موثر این جامعه را از این دسته انتخاب می کنند و نتیجتا جامعه, کشور و حتی جامعه جهانی از پتانسیل فکری پویا ترین ذهن های این جامعه بی بهره می ماند.

جزم اندیشی و حتی خشونت مذهبی و عدم تحمل هیچگونه رقیب فکری و ایدئولوژیک و تقبیح نوع آوری و "بدعت" دانستن تفکرات نو عاریت نامیمون دیگری است که ریشه دیگر فرهنگ های همسایه داشته و این این سرزمین را به یک شوره زار فکری تبدیل نموده است.

نظام قبیله ای و تحقیر تیره هایی توسط تیره های دیگر چیزی است که در دنیای پنج میلیارد و اندی امروز فقط در افغانستان یافت می شود و بلوچ با انتخاب و حفظ این بدترین نوع الگوی اجتماعی, خود را با بدبخت ترین کشورچهار قاره, هم سرنوشت کرده است.

شاید آنچه که بلوچ از آن مصون مانده بود, فرهنگ تظاهر و دغلبازی و عدم صداقت بود که آنرا نیز به تدریج ازفرهنگ مرکز نشینان و شهرهای بزرگ در حال اقتباس است.

صرف نظر از اقتباسات نامیمون فرهنگی, جامعه بلوچ مکانیزم "خود خنثی سازی" پیچیده ای درون خود طراحی نموده است که همانگونه که اشاره گردید, اجازه رشد و ارتقاء را از فرد گرفته و تلاش و استعداد های اورا عقیم و بی حاصل می سازد. در ذیل به بخش هایی از اصول و قواعد این سیستم نا میمون اشاره می کنیم:

1- اصل عدم اعتماد به نفس جمعی: طبق این اصل بلوچ نه خود و نه دور و بری های خود را شایسته بزرگی و ارتقاء می داند. از این روست که تقریبا مشاهده نشده است هیچ شخصیتی در زمان حیات خود توسط خود بلوچ ها به بزرگی رسیده باشد.

باید آقای مهاجرانی وزیر بیاید و از هنر دونلی زن بلوچ خوشش آمده و چند کلمه ای از او تعریف کند تا ناگهان چهره ای بنام "اسپندار" در کهنسالی مطرح گردد. باید اقای حسنی استاندار از "کمالان" تمجید کند تا توپخانه براه افتاده علیه او جامعه خودی اندکی متوقف گردد. باید خانم "کارینا جهانی" به زبان بلوچی و بزرگان او بهاء دهد تا آنها خود به این باور برسند!
با کمال احترامی که برای حسن نظر و تلاش این بانوی ندیده قائلم من بعنوان "راز" گو مجبورم قضیه از زوایای پنهان دیگری نیز ببینم. همینکه به خود می بالیم که فلان مستشرق و فلان محقق در مورد ما فلان گفته و فلان کرده است, شکلی از عدم اعتماد بنفس جمعی را نشان می دهد و باید هشیاربود و صرفا اینگونه اظهارات و فعالیت ها باید ارج نهاد و نه اینکه اعتماد بنفس و هویت خود را به تائید و یا عدم تائید دیگران گره زد.

2- اصل عدم پذیرش رشد همجواران: این موضوع هم همچون قبلی مختص بلوچ نبوده و برای نوع بشر بطور کل صادق است. اما با شدتی عجیب که در بلوچستان رایج است باید آنرا به شکل معضلی محلی و ویژه مد نظر قرار داد.

تحصیلکردگان بلوچ فی المثل, علیرغم داشتن اشتراک نظر و درد مشترک در قبال جامعه درمانده خود, به جای همگرایی و سینرژی, به رقابت پنهان و آشکار مشغول بوده و در خوش بینانه ترین حالت نیز همکاریهای متقابل شان در حد بده بستان ها و معاملات اجتماعی باقی مانده است.

با وجود مدارس دینی متعدد و فارغ التحصیلان چشمگیر حوزوی تقریبا هیچگاه شاهد برخاستن چهره هایی نو از نسل های جدیدشان نبوده ایم و همگی شان در سایه بزرگان معدود سنتی خود باقی مانده و به تکرار یکدیگر پرداخته اند.

کدخدا ها نیز بدیهی است که جای خود را به تازه نفس های خوش فکر تر نداده و ظهور چهره های دیگر را برای خود یک کابوس می پندارند.

3- اصل حسادت و تخریب شخصیتی: موضوع عدم پذیرش رشد همجواران شاید اندکی پذیرفتنی تر باشد, اما اوج فاجعه آنجا آشکار می شود که صحبت از رقابت ها و حسادت های کشنده و کور کننده مستعدان عرصه های مختلف جامعه بلوچ باشد.

در بلوچستان چهره ها ی موجود سیاسی, اجتماعی, فرهنگی و مذهبی به شدت مراقب همدیگرند و هر گونه حرکت یکدیگر را پایش و تحلیل می کنند. هرگونه احتمال رشد و ارتقاء جایگاه یکی بی اذن و موافقت دیگران, با موجی از حسادت و تخریب های مختلف همراه گشته که عرصه را بر او تنگ و حتی المقدور نتیجه تلاش هایش را عقیم می کند.

اگر چه آنچه گفته شد تلخ می نماید اما تحلیل و بررسی علل ریشه ای اینگونه رفتارهای اجتماعی غالبا گواه آن است که ویژگی های محیطی و عوامل بیرونی سهم بنیادی تری در شکل گیری شان داشته وشایسته است فرد فرد بلوچ و بویژه نسل جدید آن را باید تا حد زیادی از این اتهامات مبرا نمود.
آنچه مهم است, وقوف عموم از اینگونه عادات و باورهای مخرب فرهنگی و سعی در معالجه فردی و جمعی آنها است. تحولات جهانی نیز به این روند کمک و رفع آنها را تسریع خواهد نمود. اما بهر حال همه چیز فقط از خود ما است که آغاز می شود.
رازگو بلوچ – تیر 1387

هیچ نظری موجود نیست:

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)