۱۳۸۷/۰۵/۱۰

محمد ص از نگاهی جامعه شناسانه

بقلم رازگو بلوچ
این مطلب به جامعه شناسی بعثت و شخصیت حضرت محمد ص از نگاهی ویژه پرداخته و مخاطبین آن همه افراد و لو غیر معتقدین به رسالت او بوده و لذا از پرداختن به جنبه های قدسی و اعتقادی رسالت او حتی المقدور پرهیز داشته است:

امروز را { که دیگر گذشت} جهانیان مسلمان با عنوان روز مبعث جشن گرفته اند. مبعث یعنی آغاز ماموریت تغییر, تغییر فرد و جامعه جهانی توسط فردی درس نخوانده و بی بضاعت از تبار عرب, آنهم در روز گاری که اعراب حجاز در بدوی ترین شکل زندگی جمعی و فردی بسر می بردند.

"محمد ص", کسی که هم اکنون پیغمبر بزرگترین و یا دست کم دومین دین وسیع جهانی است, کاری را در جهان به انجام رساند که غیر مسلمانان نیز باید در حد اعجاز بشمار آورند. محمد اما مورد ظلم مضاعف تاریخ قرار گرفته است: ظلمی که او از همان ابتدای رسالت با تکفیر, تحقیر, و ضرب و شتم وحشیانه او و یارانش به تن خریده و ظلمی که دیگرانی بعد ها از روی جور و جهالت به نام او ویارانش بر مظلومانی دیگر روا داشته اند.

محمد اما فقط یک پیامبر نبوده است و لذا اینچنین مورد مصادره, تعبیر به سوء, سوء استفاده و تبلیغ منفی بسیاری از دین گرایان جاهل و نیز ضد دینان قرار گرفته است. محمد به عالی ترین شکل قابل تصور, انسانی آسمانی و زمینی بوده است.
من نه می خواهم به تکرار کلیشه های تهی از مفهوم بعضی ازجاهلان مذهبی بپردازم ونه با دل پر دردی که از آنان دارم, عظمت این عجیب ترین پدیده و الگوی بشری را نادیده بگذرم. بلکه قصد دارم اگر درست قادر به تببیش باشم, جنبه های شخصیتی مردی را بازگو نمایم که همزمان اسمانی و زمینی بودن را امکان پذیر کرده است.

محمد یک بودای کامل است, آنجا که عارف می شود و بریده از خلق, سالها مدام از دریچه غاری کوچک و متروک, به افق هایی فراتر از ظواهر می نگرد. او با آنکه قبل از آن تجارتکی داشته و شاید زرنگی و کیاستی در آن کار, اما به تدریج از دنیا وقیل و قالش برای همیشه چشم می پوشد و جز به کشف آنسوی ناشناخته ها به چیزی دل نمی بندد.

محمد پس از آنکه هجوم نهیبی آسمانی( بگذار آنان که به آسمان بی اعتقادند, فشار درونی یا حس روشنگری یا هرچه که می خواهند بخوانندش) او را به آغاز ماموریت تغییر جامعه بشری فرامی خواند, یک مسیح تمام عیار می شود, یک مامور تبلیغ و دعوت به خوبی ها. او در این راه گرچه مصلوب نشد؛ اما مگر کم است رنج تحقیر و مطرود شدن چند ساله در ریگزار غیر قابل زیست شعب ابو طالب, سنگ خوردن و ناسزا شنیدن از دست عامه طائف, یک به یک یاران خود را زیر شکنجه و رنج فرسوده دیدن و بی پناه ماندن و صدها رنج دیگر؟

آنگاه که هنگام نجات قوم خود که اقلیتی مذهبی و تحت ستمند می رسد, او موسای دوران گشته و دستور مهاجرت میدهد و خود نیز شبانه از رنج اقتدارگرایان بی رحم سرزمنینش گریز می کند تا برای اقلیت همکیشش سر پناهی امن تر بیابد.

محمد اما نه بوداست که مرشد عارفان وارسته است, نه عیسای خوب خصال منتقد جامعه امپراطوری دوران, و نه موسی پیامبر اقلیت هاست. او همه اینها را یکجا دارد و بلکه پا را از مرز پیامبران و آسمانی ها فراتر نهاده و الگوی زمینی های اصلاحگر نیز می شود.

او همچنین یک روشنفکر متعهد است که با نقد جامعه پر آشوب دوران, رسالتش را آغاز می کند و پس از تحمل رنج های بسیار از دل جاهل ترین و بدوی ترین و محافظه کار ترین قبایل پر آشوب عرب جامعه مدنی تشکیل می دهد. قبل از گاندی این اوست که نشان می دهد می شود در عین سیاست پیشگی, اخلاقی ترین فرد نیز باقی ماند.

محمد اما, سلطان جرئت و پایداری در مبارزات اجتماعی است. تصور کنید چه تصمیم سخت و جسورانه ای خواهد بود اگر کسی حتی در قرن حاضر که سالهاست الحادگرایی مد روزه بوده است, قرن آزادی بیان و رسانه و تنوع افکار و مکاتب است, بیاید و آنهم در نهایت صحت و سلامت فکر و روان و از روی تعقل و تامل ناگهان در جامعه ای مذهبی بانگ برارد که مثلا خدایی وجود ندارد, و یا دست کم دین فعلی شما بکلی باطل است و گمراه کننده!
سخت تر از آن استقامت و اصرار بر چنین گفته ای است که هم با ایمان عوام متعصب منافات دارد و هم با منافع خواص و ارکان قدرت آنان در تضاد. محمد در اوج جهل و خفقان و بی پناهی در جامعه خود و جهان دور و بر دست به چنین اقدام جسورانه ای می زند.

اما باید دانست که صرف نظر ازآن بانگ آسمانی که در سینه محمد فریاد می شد و او را به حرکت وا می داشت و نیز حمایت های گاهگاه و محدود ماوراءالطبیعی, دیگر تلاشهای او ریشه ای کاملا زمینی داشته و با ابزار های کاملا عادی و بشری انجام می شد.

عدم توجه به این نکته از مهمترین ظلم هایی است که بر این اعجوبه بشری روا داشته شده است. در قرآن بصراحت از زبان او گفته می شود که " من بشرم مثل خود شما که فقط به من وحی می شود". قران از ما می خواهد که زحمت, جرئت, استقامت و تدبیر های او را در راه تغییر جامعه بشری یکجا به حساب نیروهای آسمانی نگذاشته و او را خلع سلاح, بی اعتبار و غیر قابل الگو برداری نپنداریم.

متاسفانه هم جاهلان مذهبی و هم روشنفکران نادان هر دو در روا داشتن ستم بر چنین شخصیتی همداستانند. بعضی از روشنفکران ضد مذهبی با نادیده گرفتن و حتی نفی و استهزاء او خود را از این کامل ترین الگوی تغییر و تکامل جهش گونه جامعه بشری محروم کرده و از طرفی مذهبی هایی کوتاه نظر نیز با پیچیدن هاله ای از تقدس دور حتی بشری ترین و زمینی ترین ابعاد شخصیتی او, او را از یک واقعیت تاریخی به یک اسطوره ذهنی و غیر قابل الگو برداری تبدیل کرده اند.

محمد نمونه اعجاب انگیزی است از مدیریت, رهبری, جامعه شناسی, سیاست و اخلاق حتی برای محققان غیر مومن. فراز و نشیب تاریخ انقلاب محمد می گوید که او با اصول زمینی کارش را پیش برده است نه با دم مسیحایی. و این در حقیقت نه یک نقطه ضعف بلکه باید بهترین نقطه قوت او تلقی گردد.

محمد گاه کارش خوب پیش می رفت و گاه هم به بن بست می رسید همچون سالهای اول مکه و قبل از هجرت, او گاه شانس می آورد و گاه خیر. گاه چون جریان طائف مطرود می شد و گاه چون بیعت عقبه مورد استقبال قرار می گرفت. او گاهی شاد و پیروز بود و گاه آنقدر نژند از روند و اوضاع که از بلال می خواست که با سردادن بانگ محمدی نشاط را به جمع او تزریق کند: " ارحنا یا بلال"!

محمد در جنگ احد متحمل شکست شد چون یک انسان عادی, محمد دندانش شکست چون یک انسان عادی, محمد به صلح حدیبیه تن داد که در کوتاه مدت شاید به ضعف و ذلت تعبیر می شد. محمد این الگوی لطف و رحمت بناچار دستور قتل شاعری را صادر نمود آنگاه که هجو سرایی و فحاشی آبرو و هیبت پیروانش را هدف قرار داده بود. او اما "وحشی" قاتل هم حمزه را هم بخشید, چرا که الگوی رحمت بود. با این وجود او انسان بود و از حس و عواطف بشرعادی دور و بی بهره نبود و به دلیل از وحشی مسلمان بخشوده نیز خواست که قدری کمتر جلوی او آفتابی شود تا که قتل حمزه مکررا برای او تداعی نشود. محمد در اوج قدرتش عقده گشایی و لجبازی نکرد و متهم ردیف اول دشمنی با خود را در فتح مکه, نه فقط بخشید بلکه او را بزرگ و صاحب امتیاز گردانید.

یاران محمد نیزدر ذات خود انسان عادی بودند. آنها هم نقاط قوت و ضعف انسانی داشتند. بودند مسلمانانی که از پیروی محمد بکلی دست کشیدند. بودند یارانی که سر بزنگاه قول و قرار یادشان می رفت. بودند کسانی که در تردید بسر می بردند. اما فقط رهبران اجتماعی و جامعه شناسان آگاه می توانند عظمت کار او و قدرت الهام بخشی فردی و رهبری اجتماعی او را تاحدی درک نمایند.

رهبر و مرشدی که قبل از خود حتی یک نفر همفکر هم نداشت. همه در خلاف جهت آموزه های بعدی او زندگی می کردند.او در نگاه ظاهر هیچ منبع قدرتی نداشت, مگر قدرت الهام, خودسازی و صداقت. او یک به یک انسانهای مستعدی را الهام بخشید, تربیت کرد, به حرکت در آورد و با سیاست و کیاست و استقامت فرهنگ جهانی را دگرگون نمود. آیا می توان او را با رهبران سیاسی و اجتماعی دیگری که فقط از موج آماده بدنه معترض اجتماعی بهره برداری کرده اند در یک راستا قرار داد؟

چه ظلمی است که انقلاب پیچیده محمد را به سادگی در قالبی کلیشه ای بسته بندی نموده و بسان روشنفکرانی بی اطلاع اظهار داشت که او را تعارض و جنگ قدرت دو شعبه اموی و هاشمی قریش به پیش رانده است!

و چه ظلمی است اکنون که دیگرانی در قالب پیروی از او به او و به جامعه بشری روا می دارند. آنهایی که در هوس احیای امپراطوری تاریخی اسلامی به سمت اسلام گرایی خیز برداشته اند و می خواهند عقده حقارت ناشی از حمله صلیبی ها و استعمار کهن را با این عنوان جبران کرده و با غیر بشری ترین روش ها یی که مرتکب می شود نام زیبای این بزرگ مرد را مخدوش کنند.

محمد برای احیاء یک امپراطوری علیه امپراطوری های دیگر و یا به انتقام از گذشته ای نامطلوب و یا در پاسخ به عقده ای آزار دهنده قیام نکرد. او از در مودت و احساس قرابت بشری با همه دنیا در آمده و در حالی که هنوز اسلام از چند چادر قبایلی درریگزارحجاز پیشتر نرفته بود, با همه امپراطوری های دنیا رسم مکاتبه و دعوت و تبلیغ را در پیش گرفت. او اگر برای غصب امپراطوری آنان نقشه کشیده بود, قطعا درایت آنرا داشت که در زمانی مناسب تر و به شکلی منطقی تر و سیاستمدارانه تر به پیش رود.

او هرگز اسلام را هویت شرقی ها علیه غربی ها قرار نداده و هر چه داشت تحفه ای برای کل بشریت بود. او شایسته است یکبار دیگر مورد مطالعه مصلحان و آنانی که دغدغه اجتماع و توسعه و تغییر دارند قرار گرفته و دست متعصبین قدرت طلب و عقده گشا از توسل به نام این پیام آور رحمت و اصلاح گر بزرگ اجتماع بشری کوتاه گردد.
رازگو بلوچ – مرداد 1387

۲ نظر:

ناشناس گفت...

tahlili kamelan yektarafe va mazhabi , chera az koshtari ke in mohamad ijad kard nemigoid , alaraghm ehteram faravann baraye shoma in negah yek negahe yek soye ba pishfarz mibashad ....

رازگو بلوچ گفت...

بله، آن علامت (ص) که بدنبال کلمه محمد آمده مشخص می کند که این مطلب برای معتقدان به ایشان نوشته شده ودارای پیش فرض می باشد. اما جنبه انتقادی آنرا دست کم نگیرید چرا که این نوشته اگر از چه منظر یک معتقد سخن می گوید اما درست نقطه مقابل آندسته از معتقدان افراطی است که همه کارهای او را ماوراءبشری و آمیخته با فره ایزدی می دانند.

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)