۱۳۸۷/۰۱/۲۸

گره كور تغيير و توسعه در بلوچستان

صحبت از بلوچ است و سرزمين محروميت، درجازدن و رنج، قصه اي تكراري كه همه يا شنيده ايم يا ديده ايم و يا با آن زندگي كرده ايم؛ با نسخه اي در ذهن كه در گفتارهايمان نيز جاري است براي درمان و بفراموشي سپردن اين داستان. حال بشنويم به دنباله گفتاري در اينخصوص به قلم " مبارك رازگو":

... بعضی ها می گویند بگذارید همه چیز بصورت طبیعی پیش برود و حل شود؛ می گویند به مرور با کشیده شدن هرچه بیشترپای علم و تکنولوژی در منطقه رفته رفته ابعاد جاهلی فرهنگ سنتی مان محو شده و زندگی مان مدنی تر می شود. می گویند مشکل مردم از بیسوادی است و بیسوادی که برود اینجا می شود مدینه فاضله. بعضی دیگر می گویند مشکل از ناحيه اقوام مسلط همسايه تحميل شده و اگر مثلا بلوچ در خلاء و یا در همسایگی اقوامی ضعيف تر و يا بی تاثیر زندگی می کرد مشکلی نداشت. بعضی های دیگر اصلا قصد متهم کردن کسي را ندارند جز زمان و می گویند که اصولا هنوز زمان تکامل و توسعه جامعه بلوچ فرا نرسیده است. می گویند ما به نوعی تازه در دوران شتر داری بوده و باید منتظر باشیم که طبق قاعده ابن خلدون دوران روستا نشینی واقعی سپری شده و پس از آن است كه مدنی خواهيم شد.

من نمی دانم, ولی آنقدر می دانم بسياري از آنچه که در کودکی جزء رویاهایمان هم نبود امروزه در خانه های گلی و سنگی دل کوه نيز پيدا مي شود. موبایل ندارند که دارند, ماکروفر ندارند که دارند, تلویوزنهای ماهواره ایشان هم که براه است, دوکابین شان هم که در پارکینگ زیر آفتاب برق می زند. چینی و کریستال هایشان هم که روي سلقيه لرد های انگلیسی هم خط كشيده. نمك ميوه را كه شايد پايتخت نشين هم نديده اينجا توي هر كپري پيدا مي شود. تعداد سامسونت هاي چيده شده منزل اين و آن را هم كه با يك نگاه نمي شود شمرد. سوال اين است ديگر چه چیزی از اين دست باقي مانده که قرار است بیاید تا بلوچ ها ازاین رو به آنرو بشوند؟ آیا مشکل ما در بیسوادی بوده است؟ اگر قرار به سواد تزریقی باشد (که این خود یک بحث سنگین تری را می طلبد و فعلا جای آن نیست) که بحمدالله دهه هاست ماموران سوادی آموزی نهضت در به در دنبال بیسوادان می گردند تا که بیسوادی ریشه کن شود. حتی در روستاها هم دبیرستان راه اندازی شده وعده فارغ التحصیلان دانشگاهها هم دیگر کمتر از نرم بسیاری از کشورها نیست. اصلا چه کسی گفته که تحصیلکرده و با سواد از این لحاظ یعنی فقط قشر دانشگاهی؛ وظیفه قشر دانشگاهی صرفا متخصص شدن در یک شغل خاص بوده و وظیفه یک فرد دارای دپیلم هم آماده شدن برای اخذ تخصص؛ اگر به حقيقت موضوع نگاه شود، سوادی كه در سطح عموم براي زندگي احتماعي لازم است – حتي در يك جامعه پيشرفته و مدني- چیزی در حد تحصیلات راهنمایی است که بحمدالله بخوبی هم فراگیر شده است. اگر غیر از این می اندیشید نگاهی به مطالب تعلیمی این دوره تحصیلی بیندازید, جای کدام مباحث دنیای پیشرفته امروز را در آن خالی می بینید؟ از طبیعت و علوم کهکشانی گرفته تا جامعه و تاریخ و مدنیت؛ از ریاضی و هندسه گرفته تا فرهنگ وزبان و مذهب. مشکل جامعه را اگر هنوز هم حل نشده باید جای دیگری جست. اشتباه نشود؛ جامعه ای وجود نداشته است که با تزریق انبوهی از تحصيلكردگان مثلا جامعه شناسان؛ آنرا از این رو به آنرو کرده باشند.

از طرفي، بقول شاعر" چوعلم آموختی بترس از حرص آنگه که اندر شب چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا". بي آنكه قصد متهم کردن درسخواندگان باشد, بايد گفت به نظر نمی رسد که دغدغه عموم آنان چیزی فراتر از یافتن یک شغل با درامد بالاتر و جای رشد بیشتر نمی باشد؛ درست برخلاف عمده تحصیلکردگان مدارس مذهبی که از لحاظ درامد و رفاه شخصی معمولا قانعند و دغدغه شان بیشترنفوذ اجتماعی برای نشرافکار خود می باشد. ازینرو آنان هم با طبقه عوام قرابت بیشتری پیدا کرده و هم به دلیل تقدم انگیزه های ایدئولوژیک بر انگیزه های رفاهي, عملا در پیشبرد و جا انداختن افکار خود مصمم تر و موثر تر ظاهر شده اند.

درسخواندگان ما نه مانند سقراط و گالیله و ادیسون و کوریها آزمایشگاههای تنگ و رنج غربت و انزوا و مضحکه عوام را به عشق علم و دانستن برمی تابند و نه حاضرند مثل طلبه های مدارس دینی زندگي در کوهستانهای پرت و بی امکانات آنهم بدون دريافت مستمري مشخص و يا با حقوق ناچیز تدریس ( آنهم اگر باشد)، را پذيرا و نفع شخصی خود رابه بهاء نفع جامعه و يا آرمان خود بفروشند. بالعکس, آنها که درهمان ابتدای امر با استناد به صرف تحصیلات شان برای خود جایگاهی ویژه قائل بوده و پس از رفع نياز ها و خواسته هاي زندگي شخصي, تازه فیل شان هوای هندوستان می کند برای فتح قله های بالاتر و کسب موقعیت های بهتر اقتصادی، اجتماعي و سیاسی, برنامه مطرح كردن خود را در اجتماع آغاز مي كنند. بله! آنها انگاه مي خواهند سري از سرها در اورده و بدليل شهرت و اعتبار اجتماعي يك گام ديگر به سمت موفقيت ها بردارند. اشتباه نشود، آنها عنوان و اعتبار اجتماعي را بخود خودی فاقد ارزش و منفعت مد نظر خود می دانند. توی جامعه کوچک بلوچستان کسی بخاطر معروفیت محلی نمی تواند پول دربیاورد؛ خبرنگاران هم بسمت او سرازیر نمی شوند, انواع میکروفن ها و جایگاهها برای دعوت از او جهت ارائه نظرات و سخنرانی وجود ندارد. هیچ جناح و حزبی بخاطر معروفیتش به او پیشنهاد های کلان نمی دهد. حتی ارگانهاي دولتي هم صرف اعتبار اجتماعي را عاملي موثر برای ارتقاء جایگاه شغلی فرد نمي دانند. فلذا طبيعي است كه امر پرهزينه و پردردسر سکانداری جامعه چندان امر دلپذیری براي تحصيلكرده بلوچ بنظر نمی رسد، مگر براي آنان كه بازيگران عرصه هاي قدرتند منجمله قدرت چانه زني هاي اجتماعي و يا آنان كه هوس نمایندگی مجلس وشورا ها و امثالهم را دارند.

در نتيجه اين بخش از تحصيلكردگان بجاي آنكه فرهنگ ساز، تاثيرگذار و منتقد عرصه هاي اجتماعي و سنتي باشند، خود را آن محو نموده تا از مزايا و اهرم هاي قدرت موجود آن همچون طايفه گرايي، محافظه كاري و مراسمات و تشريفات مربوطه و غيره استفاده نمايند. بعضی ها هم که عادت کرده اند همه مسائل و معضلات جامعه را سرراست و یکجا به گردن دولتها بیندازند، بویژه آنهایی که عنوان فعال سیاسی مخالف (اپوزسیون) را برای خود برگزیده که به چیزی جز این نمی توانند بیندیشند. البته قبل از هر چيز در اينخصوص بايد به دو نكته اذعان داشت كه متاسفانه اولا خواسته يا ناخواسته در جوامع در حال توسعه سیاست همه چیز را در سیطره خود می گیرد، بيش از آنچه كه وظيفه اش باشد. دوما اینکه اصولا بشر تربيت نشده بطور غریزی شديدا تمايل دارد به اينكه اول به فكر خودش باشد سپس و بلافاصله به فكر گروه و يا دسته اي كه به آن تعلق دارد، اعم از قوم و طايفه، مذهب و فرقه، صنف و هم متجانسان خود. اين امر در جوامع جهان سوم شدت بسيار بيشتري دارد و در نتيجه افراد دخيل در دولت و حاكميت كه نا خودآگاه متاثر از اين پديده بوده ، عملا فرصت هاي رشد و توسعه را بيشتر در اختيار گرفته و ديگراني كه به هر دليل در اقليتند و كمتر در مصادر امور، عقب مي مانند. اما بهر حال این موضوع نباید دستاویزی باشد برای فرافکنی و نپرداختن به مشکلاتی ریشه ای که مستقيم يا نيمه مستقيم با دست خود ایجاد کرده و و فقط با دست خود می بایست رفعشان کرد. اين گفتار ادامه دارد. شما نيز با فرستادن نقطه نظرات تان، د ر استمرار و نتيجه گيري آن سهيم باشيد " مبارك رازگو" – زمستان 1386

هیچ نظری موجود نیست:

غروب کاجو (هیت قصرقند)

غروب کاجو (هیت قصرقند)