صحبت از بلوچ است و گرفتاری هایش. رازگو این بار می خواهد راز دیگری بگشاید، سوزنی به خود، جوالدوزی به دیگران:
ایده خوبی است, کار راحت می شود وقتی که می گوئیم تقصیر قجر و پنجابی است. آن وقت کمتر به خود مان سخت می گیریم. کمتر عذاب وجدان پیدا می کنیم بابت فکر نکردن, بد فکر کردن, عمل نکردن, بد عمل کردن، بابت مشکلاتی که خود بدست خود بوجود آورده و زنجیر هایی که خود به پای خود تنیده ایم و بابت نادیده گرفتن راهی که جهان رفته است.
نکته عجیبی است! قجر و پنجابی خود سالها عادت کرده بوده اند که همه چیز را گردن انگلیس بیندازند و بد بختی های شان را به او نسبت دهند! حال نوبت دیگرانی است که طلبکار آنها شوند! این سلسله تئوری توطئه گویا نمی خواهد از این سرزمین رخت بر بندد.
اما آیا نپرسیم سهم بلوچ در مشکلاتش چیست؟ آیا او یک طفلی است معصوم و در نهایت خوبی که دیگران از روی عناد به آزار او عادت کرده اند؟ ایا کافی است که دیگران او را به حال خود رها کنند، او از همه گرفتاری هایش رها می شود؟
واضح است که بلوچ حکومت ندارد. در دستگاه حکومتی دیگران هم نفوذی ندارد. همه فرهیختگان عالم نیزجز این نگفته اند که حق گرفتنی است، نه دادنی و اینکه هیچ کس بیش از خود او دلسوزش نیست.
اما آیا همه چیز در حکومت خلاصه می شود؟ آیا بلوچ به همه آنچه که می توانسته رسیده و حالا همین حکومت مانده است؟ و یا آیا این نداشتن حکومت است که بلوچ را به این حال و روز انداخته است و به محض اینکه حکومتی بدست آورد همه چیزش فراهم می شود؟
یهودی ها حکومت نداشتند، اما آیا برجسته ترین دانشمندان تاریخ ساز را به خود اختصاص نداده اند؟ آیا تاجران وسرمایه داران دنیا از آنها نبودند؟ آنهم در عصری که در دنیا نه دموکراسی و حقوق بشری بود و نه نهاد های حمایتی بین المللی در کار، و بلکه حتی یهودیت را با رذالت مساوی می پنداشتند.
افغان ها حکومت دارند. در بیگانه ستیزی هم که حرف اول را دنیا می زنند، بگونه ای که شاید تنها ملت دنیا باشند که پشت هر دو ابر قدرت دنیا را یک به یک به خاک مالیده اند. اما سوال اینجاست: جز این چه دارند و دیگر برای خود دست و پا چه کرده اند؟ یکی شان تحمل دیگری را ندارد. بعضی از مجاهدین شان آنقدر روسی و آمریکایی نکشته اند که افغانی کشته اند. در قرن بیست و یک هم عالمان شان فرق بت با آثار باستانی و میراث فرهنگی را نمی فهمند. در عصرIT هم هنوز مسئله شان در حد حلال و حرام بودن تلوزیون باقی مانده است (جنجال اخیری که علیه وزارت ارشاد کرزای در آورده اند، پخش سریال های هندی است که گویا قلب نازک وعاشق جوانان شان با دیدن گیسوان لخت صنم های هندی درون جعبه جادویی پریشان و گمراه شده و داد همه را در آورده است). دموکراسی که هیچ، هنوز دعواهای جاهلی شان حل نشده و درست مثل ما بلوچ ها (که مقلد خوبی برای شان هستیم) هر قوم شان دیگری را نژاد پست می داند.
حال بشنوید از آن سوی ماجرا، یعنی دردی که بلوچ از خود دارد و تعصب عجیبی در حفظ آن:
چه کسی با فرهنگ بلوچی مخالف بوده است؟ چه کسی موسیقی را مذمت کرده است، چه کسی موسیقی دانان بلوچ را تحقیر می کند، چه کسی دهل و دوچاپی (رقص شمشیر بلوچ) را تا آستانه برانداختن پیش برده است؟ قجر که اتفاقا موسیقی خود را محدود کرده اما به موسیقی بلوچی که رسیده آنرا به عنوان سنت و فولکلور بهاء داده است!
چه کسانی با عرفان و سماع بلوچ ها و مراسم "مالد" (مولودی خوانی) که از جزئی از فرهنگ و تاریخ اعتقادی این سرزمین بوده و ریشه در تصوف اسلامی داشته و در دیگر مناطق جهان (چون کردستان، ترکیه، عراق و پاکستان) سعی درشناساندن و احیاء آن می شود، سر کینه داشته و سعی در امحاء آن نموده اند؟
چه کسی بود که با تعلیم و تربیت زنان بلوچ و رفتن شان به مدارس و دانشگاه ها مشکل داشت؟ قجر که خود برای سواد آموزی پیر و جوان بلوچ دخترانش را تا دور ترین دهکوره ها می فرستاد.
فیلم های بلوچی راببینید، به ناچار مرد را می آورند گریم می کنند به شکل زن در می آورند تا نقش زنانه بازی کند! پدیده عجیبی که شاید در تاریخ سینمای جهان منحصر به فرد باشد! کدامیک، ینجابی یا قجر باعث آن شده است؟
بلوچ هنوز خواننده زن ندارد، معدودی آهنگ بلوچی با صدای زن موجود است که یا دو رگه ها خوانده اند و یا اقوام دیگری چون سندی و افغانی آن هم از سر تنوع و با لهجه غلیظ خودشان! گیریم که در ایران خوانندگی زن ممنوع است، در پاکستان چطور؟ مگر مرکز تولید موسیقی بلوچ در پاکستان نیست؟ مگر نمی گویند همین سندی هم قوم عقب نگهداشته شده ایست؟ بیائید مقایسه کنید تنوع و نشاط موسیقی سندی و خوانندگان زنش را با وضع پر محدودیت موسیقی بلوچ. آیا پنجابی مانع آن شده است؟
چه کسی نظام جاهلی و بازدارنده ارباب و رعیتی را آورد و در بلوچستان نهادینه کرد. چه کسی فرهنگ مضحک و جاهلی درجه بندی قومی را ایجاد کرده و حتی با اشکال مدرن هم از آن حمایت می کند؟ قجر که با شعار مرگ بر خان آمد؟ قجر که از اقوام پائین ایجاد رابطه را آغاز کرد. این ما بودیم که به او فهماندیم که اینجا یک نفر به جای همه تصمیم می گیرد و باید دم او را دید!
رضا خان می خواست بلوچستان را تحت کنترل در آورد. طوایفی خاص از بلوچ سرحد را علم کرد و به آنها قدرت و اختیارات داد. آنها چه کردند؟ قربان صدقه دیگران رفتند؟ از جنایات و قساوت های آنان در مکران خبر ندارید؟ آن هایی که بنام بلوچ امنیه دزدی و غارت تا دل کوه ها و کوره دهات های بلوچستان کشاندند.
آیا قجر بود آن کسی که تراکتور های دولتی را (زمان شاه) بنام عمران بلوچستان گرفت و برای خود هکتار هکتار زمین آماده کرد تا بساط قدرتش گسترده شود و سپس جاده ایرانشهر چابهار دو برابر طولانی تر کرد تا از املاک او رد شود!
چرا نمایندگی مجلس, شهرداری و بخشداری و مسئولیت هایی از این دست سالها در انحصار یکی دو طایفه مشخص مدعی برتری باقی مانده بود؟ زمان شاه که خودتان می گوئید گزینش و الزامات مذهبی در کار نبود, پس چگونه است که از آنهمه طیف و طایفه ساکن در بلوچستان کس دیگری به ارکان قدرت دست نمی یافت؟
کسی نمی تواند منکر شود که بلوچ در دستگاه های دولتی آن چنا ن که باید به بازی گرفته نمی شود، کسی نمی تواند منکر شود که اولویت های یک نظام ایدئولوژیک لزوما با خواست اقلیت بلوچ منطبق باشد. اما آنگاه که نوبت به مارسیده و در همه آنچه که برای ما فراهم شده چگونه عمل کرده ایم؟
ما که از دولت ها توقع دموکراسی و آزادی اندیشه داریم آیا رهبران مذهبی و اجتماعی خودمان حاضر می شوند وجود افکار نا موافق و افراد غیر تابع خود را به رسمیت بشناسند؟ چطور می شود که ما از دولت ها توقع آزادی اندیشه و عمل به مناسک اعتقادی خود داشته باشیم ولی خود افتخار قتل عام " ذکری ها" به عنوان جهاد در همین بلوچستان را داشته باشیم؟ و یا افتخار تخریب زیارت گاه های مورد احترام بسیاری از بلوچ ها و مسلمانانی دیگر را!
آیا طوایف و رهبرانی خاص از ما، نمی خواهند پیدا و پنهان، حرف آخر را حتی درمشارکتی ترین و دموکراتیک ترین موضوعات مانند انتخابات بزنند؟ آیا چنین طوایفی سابقه داشته است به یک فرد از طبقه عادی و غیر وابسته به خود اعتنا و کرنش کنند؟
چه زیبا عمل کرد گاندی آنگاه که در افریقای جنوبی بود. او در عین حال که با دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی برای احقاق حق کارگران آسیایی می جنگید، هنگام شروع جنگ علیه آن کشور، با آنکه هم غریبه بود، هم اقلیت، هم تحت ستم، اما فرمان داد که هر که با اوست به نفع دولت به جنگ برود. بلافاصله پس از جنگ دنبال مطالباتش را گرفت که با بی توجهی مجدد مقامات مواجه گردید و کماکان به مبارزه مدنی اش را ادامه داد. دولت بار دوم نیز درگیر جنگی دیگر شد و اینبار هم گاندی توصیه همراهی با دولت را تکرار نموده و مجددا پس از جنگ علیه دولت تبعیض گرا اقامه دعوا نمود.
شاید در نگاه اول این مثال موضوعیت مستقیم با آنچه که مورد بحث است نداشته باشد، اما نکته اینجاست که گاندی به عنوان یکی از سمبل های حق طلبی تاریخ بشر، حتی در مبارزه با گروه ، فرهنگ و تفکری کاملا متفاوت با خود، هیچگاه از یاد نبرد که او نیز در جای خود دارای وظایفی که می بایست قبل از طرح طلبکاری خود از دیگران، نخست بدهی خود را تسویه نماید. آنگاه است که حرفش ماندگار تر و حق طلبی اش را حتی دشمنان نیز معترفند.
رازگو بلوچ – اردیبهشت 1387
۲ نظر:
http://www.youtube.com/watch?v=zCkEDEzIKkA
فقر در بلوچستان,Balochistan
salam dost aziz
سلام تقريبا تمام مقاله ها وبلاگتان رو خوندم خيلي قشنگبوداميدوارم بتوانم به. آنچه از شما آموختم عمل كنم دست افرادي مثل شما را بايد بوسيد به نظر من شما كسي هستي كه امروز جامعه بلوچ نياز دارد منتظر مطالب جديدتان هستم و برايتان آرزوي موفقيت سلامتي و بهروزي دارم
ارسال یک نظر