بقلم رازگو بلوچ
قصد نوشتن مطلبی با موضوع: " روشنفکری دینی, پارادوکس, ابزار و یا حقیقت؟" را بعنوان نوشته جدید وبلاگم مد نظر داشتم. اما این بار هم انبوه حرف های ناگفته مانده جامعه بلوچ در ذهنم مرور شده و دلم نیامد به بهانه گسترده تر کردن حوزه مخاطبین و موضوعاتم, نوشتن ازاو را به این زودی کنار بگذارم. این بود که عنوان مطلب را به آنچه که خواندید تغییر دادم.
قبل از هر چیز باید شفاف کنیم که روشنفکر کیست؟ با وجود آنکه در این باره شاید بیشتر از هر موضوعی فکر شده و مطلب نوشته شده است, اما هنوز ذهن عموم به مفهوم درستی در مورد این کلمه نرسیده است.
قصد نوشتن مطلبی با موضوع: " روشنفکری دینی, پارادوکس, ابزار و یا حقیقت؟" را بعنوان نوشته جدید وبلاگم مد نظر داشتم. اما این بار هم انبوه حرف های ناگفته مانده جامعه بلوچ در ذهنم مرور شده و دلم نیامد به بهانه گسترده تر کردن حوزه مخاطبین و موضوعاتم, نوشتن ازاو را به این زودی کنار بگذارم. این بود که عنوان مطلب را به آنچه که خواندید تغییر دادم.
قبل از هر چیز باید شفاف کنیم که روشنفکر کیست؟ با وجود آنکه در این باره شاید بیشتر از هر موضوعی فکر شده و مطلب نوشته شده است, اما هنوز ذهن عموم به مفهوم درستی در مورد این کلمه نرسیده است.
گروهی به سادگی تحصیلکردگان دانشگاهی را یکجا روشنفکرخوانده و خود را راحت می کنند. گروهی هم گاه با پوزخند و گاه با بدبینی کسانی را که حرف هایشان را کتابی, قلنبه سلنبه و بر خلاف معتقدات معمول خود می پندارند, با این عنوان را خطاب کرده و با نگاهی غیر مالوفانه و عاقل اندر سفیه به آنان می نگرند. حتی بسیاری از تحصیلکردگان وعلاقمندان به این جریان نیز این صفت را به کسانی نسبت می دهند که مطلب سیاسی, اجتماعی و فلسفی بسیاری خوانده و در گفته ها و نوشته هایش مدام از مارکس و هایدگر و نیچه و هانتینگتون, چامسکی و دیگران نقل قول می کنند.
خیر, روشنفکر هیچ کدام از اینها نیست, روشنفکر لزوما تحصیلکرده نیست هرچند تحصیلات را به خدمت می گیرد. روشنفکر لزوما سیاست مدار نیست و حتی ممکن است ورود عملی اش به سیاست ( و نه مباحث سیاسی) در نقطه مقابل و تضاد با این صفت باشد.
روشنفکر لزوما حتی به معنای اهل کتاب و مطالعه بودن نیز نیست و به نظر شخصی نگارنده که شاید قدری رادیکال هم به نظر برسد, ممکن است تحصیلات آکادمیک و مطالعه بسیار, برای روشنفکری اثر معکوس و تخدیری داشته و زایندگی, استقلال و تولید فکری را تحت الشعاع قرار دهد.
پس روشنفکر کیست؟ پاسخ بسیار ساده و قابل فهم است: هر کس که حقیقت گرا باشد. این اساس روشنفکری است. حقیقت گرا بودن یعنی اینکه او هیچ باور و مرامی را وحی منزل و درست مطلق نپنداشته و قابل نقد بداند. گام اول روشنفکری نقد عقاید و سننی است که فرد با آنها زاده شده و خو گرفته است. ساده تر بگوئیم: او در بند حقیقت است, نه در بند عقیده! و هر گاه که معلوم شود حقیقت بر خلاف عقیده اش است, او توان پاسخ به ندای حقیقت را داراست.
معمول است که به ناحق و از روی کج فهمی, و یا شاید برای تلخیص کلام, روشنفکری را در مقابل سنت قرار می دهند. حال آنکه لزوما اینگونه نیست؛ روشنفکر ممکن عاشق سنت باشد و دل در گروی آن داشته باشد. اما هرگاه که حقیقت چیز دیگری طلب کند, او تسلیم است و سنت شکن. بعبارتی او دنبال سنت است, اما به دنبال بهترین شکل سنت. و در این راه به هیچ کس چک سفید نداده است.
سوالی که از سالها پیش تاکنون نسل روشنفکری معاصر ایران و حتی جهان را درگیر خود ساخته است, این است که آیا می تواند شقه ای از این جریان بنام " روشنفکری دینی" وجود داشته باشد یا خیر؟
عملا افراد و جریانهایی در کشور های اسلامی و از جمله ایران با انگیزه ها و روشهای متعددی اقدام به نقد مفاهیم و سنن دینی رایج زمان خود نموده اند. در انتساب اینگونه اصلاح طلبان دینی به صفت مذکور اتفاق نظر چندانی وجود ندارد اما بعنوان مورد اجماع ترین افراد منتسب به جریان روشنفکری دینی ایران می توان از دکتر علی شریعتی و شاگردش یوسفی اشکوری, مهدی بازرگان, محسن کدیور و سر سلسله اخیر این جریان عبدالکریم سروش نام برد.
خیر, روشنفکر هیچ کدام از اینها نیست, روشنفکر لزوما تحصیلکرده نیست هرچند تحصیلات را به خدمت می گیرد. روشنفکر لزوما سیاست مدار نیست و حتی ممکن است ورود عملی اش به سیاست ( و نه مباحث سیاسی) در نقطه مقابل و تضاد با این صفت باشد.
روشنفکر لزوما حتی به معنای اهل کتاب و مطالعه بودن نیز نیست و به نظر شخصی نگارنده که شاید قدری رادیکال هم به نظر برسد, ممکن است تحصیلات آکادمیک و مطالعه بسیار, برای روشنفکری اثر معکوس و تخدیری داشته و زایندگی, استقلال و تولید فکری را تحت الشعاع قرار دهد.
پس روشنفکر کیست؟ پاسخ بسیار ساده و قابل فهم است: هر کس که حقیقت گرا باشد. این اساس روشنفکری است. حقیقت گرا بودن یعنی اینکه او هیچ باور و مرامی را وحی منزل و درست مطلق نپنداشته و قابل نقد بداند. گام اول روشنفکری نقد عقاید و سننی است که فرد با آنها زاده شده و خو گرفته است. ساده تر بگوئیم: او در بند حقیقت است, نه در بند عقیده! و هر گاه که معلوم شود حقیقت بر خلاف عقیده اش است, او توان پاسخ به ندای حقیقت را داراست.
معمول است که به ناحق و از روی کج فهمی, و یا شاید برای تلخیص کلام, روشنفکری را در مقابل سنت قرار می دهند. حال آنکه لزوما اینگونه نیست؛ روشنفکر ممکن عاشق سنت باشد و دل در گروی آن داشته باشد. اما هرگاه که حقیقت چیز دیگری طلب کند, او تسلیم است و سنت شکن. بعبارتی او دنبال سنت است, اما به دنبال بهترین شکل سنت. و در این راه به هیچ کس چک سفید نداده است.
سوالی که از سالها پیش تاکنون نسل روشنفکری معاصر ایران و حتی جهان را درگیر خود ساخته است, این است که آیا می تواند شقه ای از این جریان بنام " روشنفکری دینی" وجود داشته باشد یا خیر؟
عملا افراد و جریانهایی در کشور های اسلامی و از جمله ایران با انگیزه ها و روشهای متعددی اقدام به نقد مفاهیم و سنن دینی رایج زمان خود نموده اند. در انتساب اینگونه اصلاح طلبان دینی به صفت مذکور اتفاق نظر چندانی وجود ندارد اما بعنوان مورد اجماع ترین افراد منتسب به جریان روشنفکری دینی ایران می توان از دکتر علی شریعتی و شاگردش یوسفی اشکوری, مهدی بازرگان, محسن کدیور و سر سلسله اخیر این جریان عبدالکریم سروش نام برد.
ویژگی روشنفکری دینی به چالش طلبیدن سنن و عقاید مذهبی ضمن حفظ اصول و کلیات آن است. این جریان به دنبال آن است که بدون نفی اصول و قواعد بنیادین مذهبی به مفاهیم ارزشمند جدیدی که بشر (عمدتا غیر مذهبی) یافته و مورد اجماع عقل سلیم می باشد, نیز برسد. این مفاهیم گاه با قرائت های رادیکال و قشری دین و گاه حتی با برداشت های مورد اجماع آن نیز ممکن است سازگاری کامل نداشته باشند.
عده ای از فلاسفه و روشنفکران جهان قاطعانه پاسخی منفی به پرسش فوق داده و چیزی به نام روشنفکری دینی را امری بی معنا و نامحتمل دانسته و به طعنه آنرا " مربع مدور" می خوانند. آنها قداست زدایی کامل از مفاهیم را شرط اول روشنفکری دانسته که این با روند روشنفکران دینی تطابق کامل ندارد. با این وجود, به ویژه با توجه به نظرات جدید دکتر سروش در مورد کلام پیامبر بودن آیات قرآن, دیگر نمی توان به سادگی گذشته در این خصوص صحبت کرد و حکم صادر نمود.
در اینجا باید متذکر شد که بسیاری از عالمان مذهبی بر اساس شرایط جدید زندگی بشر دست به تفسیر مجدد و بازخوانی مفاهیم دینی گام برداشته اند که دغدغه شان صرفا اثبات حقانیت و نمایش ظرفیت های موجود در مفاهیم مذهبی و نه قصد طرح پرسش بنیادین و کنکاش بی طرفانه و بدور از پیش فرض ها بوده است. بدیهی است که نمی توان چنین اقدامات و جریاناتی را در کنار روشنفکری به معنای عرفی و جهانی آن دانست.
حال به سوالی می رسیم که قرار است خود شما در باره آن اندیشیده و حتی المقدور نظرات تان را در مورد هر کدام از جزئیات آن بطور مکتوب منعکس نمائید:
روشنفکری دینی در جامعه بلوچ: آیا اصولا ایجاد شده است؟ آیا جایگاه محکمی در جامعه دارد؟ تا چه حد وجودش را به نفع جامعه می دانید؟ اگر ایجاد نشده و یا ضعیف است چرا؟ نقاط قوت و ضعف آن کدامند؟ چه مصادیق مشخصی از آن در ذهن دارید؟
منتظریم, رازگو بلوچ – اردیبهشت 1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر